معرفی شخصیت مون نایت | داستان زندگی + دشمنان خدای ماه
در این بخش از سری مقالات، تصمیم گرفتیم تا به شخصیت مارک اسپکتور یا همان مون نایت، یکی از اعضای تیم انتقامجویان ساحل غربی و آواتار خدای ماه مصر مارول، معرفی کنیم. با سرگرم پلاس همراه باشید .
من لباس سفید نمی پوشم تا خودم را پنهان کنم. من این رنگ را می پوشم تا آمدنم را ببینند و از حضورم باخبر شوند. تا زمانی که بفهمند چه کسی به سمت آنها می آید. برای من مهم نیست که چه نیت خوبی برای آنها دارم. وقتی رنگ سفید را می بینند دستانشان چنان می لرزد که حتی نمی توانند ماه را نشانه بگیرند.
مون نایت، مارک اسپکتور، استیون گرنت و جیک لاکلی؛ این چهار نام، هر یک نماینده یک جانب مختلف از یک مرد است که با نام “کانشو” توسط خدای مصری قهرمانی و عدالتخواه برگردانده شده است. کانشو، مون نایت را به عنوان “آواتار” خود برای مبارزه با فانیان بدجنسی که در تاریکی شب به شکار بیگناهان میپردازند و از قدرت ماه برای تحقق اهداف خود استفاده میکنند، احیا کرده است. بنابراین، فانیان باید از انتقام مون نایت برای مبارزه با ظلم و ستم خود محافظت کنند.
مارک اسپکتور، یک شخصیت ابرقهرمانی است که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشود، حضور پیدا میکند. این شخصیت توسط نویسندهای به نام داگ موئنچ و طراحی شده توسط دان پرلین، مورد علاقه قرار گرفته است. او برای اولین بار در قسمت ۳۲ از سری کتاب کمیک Werewolf by Night که در اوت سال ۱۹۷۵ منتشر شده بود، ظاهر شد. مون نایت در لیستی که توسط مجله ویزارد از بزرگترین شخصیتهای تاریخ کتابهای کمیک تهیه شده، رتبه ۱۴۹ را کسب کرده است. همچنین، در لیستی که توسط سایت محبوب آی جی ان از بزرگترین شخصیتهای کتابهای کمیک تهیه شده، مون نایت رتبه ۸۹ را به دست آورده است.
وب سایت IGN پس از انتشار عنوان کرد که به احتمال زیاد مون نایت شباهت زیادی به بتمن دارد که اگر بتمن نیز از مشکلات چند شخصیتی رنج می برد، به احتمال بسیار زیاد مثل الان نیست و می شد چیزی شبیه به مون نایت. در کنار این لیست، فهرستی از ۵۰ انتقام جوی برتر را نیز آماده کرده بود و مون نایت را در رتبه ۴۹ قرار داده بود. در آینده نزدیک پخش سریال Moon Knight آغاز می شود
و به تازگی تیزر آن منتشر شده است. همانطور که در تیزر Moon Knight دیدیم، انتظار می رود این شخصیت بخشی از ماجراجویی های خود را به صورت زنده به ما نشان دهد. بنابراین، زمان خوبی است تا بفهمیم مون نایت کیست.
معرفی شخصیت مون نایت
مارک بازرس در ایالت شیکاگو و شهر ایلینوی به دنیا آمد. او فرزند سرکش یک خاخام سخت کوش و فداکار یهودی بود. خانواده او در دهه ۱۹۳۰ از اروپا فرار کردند تا خود را از وحشت هولوکاست نجات دهند. مارک هرگز نمیتوانست بفهمد که چرا پدرش در کشور خود نمیماند و در برابر آزار و شکنجه نمیایستاد و به مقابله میپرداخت. با گذشت زمان، مارک از پدرش به خاطر تصمیمهایی که گرفته بود و روشهای مسالمتآمیزش عصبانی شد و دائماً او را یک ترسو میدید. مارک اعتقادات پدرش را به طور کامل رد کرد و کار خود را به عنوان یک بوکسور سنگین وزن آغاز کرد.
بعد از مدتی، او بالاخره مسیر خود را به سمت تفنگداران دریایی ارتش آمریکا پیدا کرد و به آنها پیوست. در آنجا، مارک به عنوان یک کماندو آموزش دید و تربیت شد. به زودی، تواناییهای او باعث شد تا به جایگاه بالاتری در سازمان سیا یا همان آژانس اطلاعات مرکزی برسد. در این سازمان، او با «ویلیام کراس» که بعدها به نام «کراس فایر» شناخته میشد، همکاری میکرد. همچنین، برادر مارک به نام «رندال اسپکتور» نیز در این سازمان فعالیت میکرد. اما متأسفانه، رندال به سازمان سیا خیانت کرد و سلاحهای مختلفی را بهطور مخفیانه قاچاق یا به فروش میرساند.
وقتی عشق مارک از این اتفاق باخبر شد و در تلاش بود تا رندال را به مقامات تحویل دهد، رندال فهمید و با استفاده از یک ساطور قصابی به طرز وحشیانهای عشق مارک را به قتل رساند. مارک نیز برای انتقام عشق زندگی خود و تلافی این کار، تصمیم گرفت تا رندال را تعقیب کند و با او مبارزه کند. هرچند، این مبارزه بسیار کوتاه بود و به نظر میرسید که او در طی آن، به خاطر انفجار یک نارنجک، جان خود را از دست داد
. پس از این اتفاق، مارک که دچار مشکلاتی شده بود، از سازمان سیا دست برید و تصمیم گرفت به عنوان یک مزدور بیطرف و بیاستقلال، فعالیت خود را ادامه دهد. او به شهرتی مشهور شده بود که برای درآمد و مأموریتهای باارزش، هر گونه کاری را انجام میدهد.
در یکی از ماموریتهایش در قاره آفریقا، مارک با جین پاول فرنچی دوچامپ، یک مزدور فرانسوی، آشنا شد. ارتباط آنها به گونهای بود که این مزدور فرانسوی به سرعت به یکی از نزدیکترین دوستان و همچنین خلبان مارک تبدیل شد. هنگامی که مارک در حال کار برای تروریستی به نام رائول بوشمن بود، به شدت از وحشیگری و ظلم او نفرت کرد. برای اولین بار در زندگیاش، وجدان مارک از خواب زمستانی بیدار شد و او را در دردسری عمیق فرو برد. سپس در سلیما و کشور سودان، راه آنها با دکتر پیتر الراونه، یک باستانشناس، متخصص در حفاری مقبره یک فرعون مصری، متقابلا شد.
وقتی بوشمن باور داشت که درون این قبر طلا و ثروت بسیار زیادی پنهان شده است، او دکتر را به قتل رساند و تلاش کرد تا این مقبره را به سرقت برساند. مارک، که از بوشمن و نیت خبیثش بیشتر از پیش متنفر شده بود، تلاش کرد تا یک کار خوب و محترم انجام دهد.
او به دختری به نام مارلین که الراونه نام داشت، کمک کرد تا از دست رائول فرار کند و جان خود را نجات دهد. بوشمن، که از خیانت مارک عصبانی و آزرده شده بود، به طرز وحشیانهای اسپکتور را شکنجه و زجر داد و او را در بیابان رها کرد تا پیش از مرگ، درد و رنج بسیاری را تجربه کند. اسپکتور که به سختی هوشیار بود، با تلاش شدید خود را به سمت آن مقبره باستانی کشاند تا به عنوان یک پناهگاه استفاده کند.
بارها گفته شده است که مارک اسپکتر، معروف بهMoon Knight، از اختلال هویت تجزیه ای رنج می برد.
در حالی که مارلین همچنان با همراهان پدرش در مقبره حضور داشت، وقتی مارک را دید که به زور خودش را به آن مکان میبرد، نزد مارک رفت. او به همراه همراهان پدرش، مارک را به داخل و نزدیک خدای ماه، کنشو، آورد. مارک اسپکتر که به دلیل مبارزه سخت با بوشمن و چیزهایی که در بیابان با آن مواجه شد ضعیف شده بود، در آنجا جان خود را از دست داد. در حالی که مارلین بر جسد سرد اسپکتر گریه می کرد، ناگهان به زندگی بازگشت. پس از بازگشت، او ادعا کرد که از Konshu الهام گرفته است که او را به زندگی بازگرداند و او را احیا کرد.
مارک اعلام کرد که پس از این اتفاقات به زندگی خود باز خواهد گشت و شوالیه انتقام یا همان ماه خواهد شد. بلافاصله پس از این، مارک شنل را که روی مجسمه کانچو بود درآورد و دور خود پیچید. این مانتو قرار بود یک لباس موقت باشد. او قصد داشت به بوشمن برگردد و بار دیگر با او بجنگد. به همین دلیل مارک زمان را تلف نکرد و به بوشمن رفت و این بار توانست در این نبرد پیروز شود. در همین لحظه بود که بالاخره Moon Knight متولد شد.
نامهای مستعار و مستعار: مارک اسپکتر، استیون گرانت، جیک لاکلی، آیرون فیست، تسکمستر، لژیونر قمری، شوالیه ماه، مونی، شوالیه سفید، استاد شب، راه یاب، نگهبان، مسافران و غیره.
تیم ها: انتقام جویان، انتقام جویان ساحل غربی، آژانس اطلاعات مرکزی، مدافعان، انتقام جویان سابق، قهرمانان اجاره ای، گارد مقدس، اسبان آخرالزمان، شوالیه های مارول، پسران نیمه شب، انتقام جویان مخفی، شوالیه های نهایی، جنگجویان نهایی، کمیته و سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده
متحدان: بیست، بلک پلنگ، بلک ویدو، باک لایم، باک بارنز، کاپیتان آمریکا، کلوی ترن، ساعت، ابر، کرالی، خنجر، دوردویل، دارک هاوک، کارآگاه فلینت، کارآگاه هال، دکتر استرنج، دکتر وودو، دکتر پیتر آلراون ، اکو، اریک اوگریدی، فرنچ، گامبیت، گامورا، جینا لندر، گوست رایدر، هنک پیم، هاوکی، هایوایر، هلکت، مشت آهنی، مرد آهنی، ایزابلا کریستال، جک نوریس، جفری پایپر، جسیکا اسپکتر و دیگران.
دشمنان: آگونی، آموت، آنارشی، آریا، آرسنال، بنگال، بیگ بن داونون، بلک اسپکتر، بورا، چشم گاو، بوشمن، کاکتوس، چین، چین اره، لرد سرطان، کنستریتر، کنت نفاریا، کراس فایر، سیکلون، دانسون ماکابر، Dead Zod، Demogoblin، Other، Doctor Octopus، Fly، Gambit، Grespe، Great Wall، Helion، High Evolutionary، Hobgoblin، Ice، Jake Fury، Jester، Kang، Kancho، Killer Partner، Madam Mask، Master Sniper، Midnight، Moon Shade ، و غیره.
سلاح های مون نایت و قدرت هایش
مارک اسپکتر در مراحل مختلف زندگی خود به عنوان بوکسور، نیروی دریایی ایالات متحده، مزدور و خنجر قهرمان، در فنون مبارزه نزدیک و هنرهای رزمی مانند بوکس، کونگ فو، اسکریما، جودو تخصص زیادی کسب کرد. ، کاراته، نینجوتسو، ساواته و موی تای. او یک ورزشکار در سطح المپیک و همچنین یک آکروبات و ژیمناست بسیار ماهر به حساب می آید و در استراتژی مبارزه مهارت زیادی دارد. مارک در طول حرفه طولانی خود دانش گسترده ای در مورد انواع سلاح ها از جمله پرتاب دارت، نانچاکو، عصای چوبی و باتوم به دست آورده است.
او در استفاده از اکثر سلاح ها مهارت دارد و در پرتاب اسلحه مهارت بالایی دارد. اسپکتر همچنین یک راننده عالی است و قادر به هدایت هلیکوپتر است. Taskmaster که میتواند سبک مبارزه هر کسی را یاد بگیرد و تکرار کند، اظهار کرده است که ترجیح میدهد از سبک Moon Knight تقلید نکند، زیرا Moon Knight ترجیح میدهد از مشتهای خود استفاده کند تا بلاککردن و مقابله کند.
به دلیل ملاقات با خدای ماه مصری، کانشو، اسپکتور قادر شد قدرتهای ابرانسانی خود را به دست آورد. این قدرت شامل استقامت و رفلکسهای بسیار پیشرفته Moon Knight بود که در وابستگی به وضعیت و گامهای ماه بود. هرچه ماه به سمت وضعیت کامل خود حرکت میکرد، قدرت مون نایت نیز رشد میکرد. او حتی در طول یک ماه جدید میتوانست چند صد پوند را تکان دهد.
با این حال، هنوز مشخص نبود که چه مقدار از این قدرت عرفانی و جادویی بود و چه مقدار از آن نتیجه خود هیپنوتیزم بود که به دلیل عدم ثبات روانشناختیاش انجام میشد. در یک بازهی زمان نامعلوم، باور شده بود که Moon Knight این قدرتهای خود را از دست داده بود (آخرین بار که در گروه انتقامجویان ساحل غربی حضور داشت، زمانی بود که در سال ۱۹۸۹ آن را ترک کرده بود). با این حال، در سال ۲۰۰۷ رسما تایید شد که او قدرتهایش را در طول خط داستانی Midnight Sun از دست داده بود.
ظاهرا کانشو در این خط داستانی ادعا کرده بود که از دست دادن قدرتها، به نوعی تنبیهی برای Moon Knight بود که نافرمانی او را از دستورات و خواستههایش انجام داده است. لازم به ذکر است که مارک به دلیل داشتن چندین شخصیت مختلف، مقاومت در برابر حملات روانی و ذهنی دارد و گاهی میتواند الهامهایی از آینده را دریافت کند.
تا به حال نشان داده شده است که Moon Knight تحمل بسیار بالایی در برابر درد دارد و میتواند مثلاً زخم یک گلوله را که در پایش قرار گرفته، تحمل کند؛ این درحالی است که درد او مانند افراد عادی نیست و فقط کمی از آن را احساس میکند. در طول خط داستانی مجموعه Moon Knight که توسط جارلی هیوستون نوشته شده است، کاراکتری با قدرتهای جهش یافته وجود داشت و میتوانست اعمال هر فردی را که میبیند، تحلیل و پیشبینی کند.
روند تکامل مون نایت
همانطور که در ابتدای متن اشاره شده بود، این شخصیت محبوب توسط نویسندهای به نام داگ موئنچ و طراحی شده توسط دان پرلین، در قسمت ۳۲ ولوم اول سری کتاب کمیک Werewolf by Night که در اوت سال ۱۹۷۵ منتشر شده بود، معرفی شد. در ابتدا، او به عنوان شرور در دو قسمت اول مجموعه ظاهر شد، اما او نشان داد که میتواند شخصیت خوب و مفیدی باشد. به لطف محبوبیتی که به سرعت کسب کرد، خوانندگان بیشتری از او داستان میخواستند و به همین دلیل او دوباره در کتابهای کمیک حضور یافت. او در مجموعه Marvel Spotlight، Spectacular Spider-Man، Marvel Two-In-One و همچنین The Defenders به عنوان ستاره مهمان حضور داشت.
مشارکت در این مجموعهها و حضورهای کوتاه در آنها باعث شد تا گذشتهی او تا حدودی مشخص شود. پس از این مجموعهها، او توانست در مجله Hulk! یک بخش اختصاصی داشته باشد. با گسترش محبوبیت این شخصیت، در سال ۱۹۸۰ توانست یک سری کتاب کمیک اختصاصی را منتشر کند. او در ۱۱۶۰ کتاب کمیک حضور داشت و اگرچه تاریخ تولدش مشخص نیست، در قسمت ۶۰ سری کتاب کمیک Marc Spector: Moon Knight به نام The Final Phase و همچنین قسمت ۱۶ سری کتاب کمیک The Avengers Annual به نام The Day Death Died جان خود را از دست داد.
شخصیت او از سال ۱۹۷۵، از زمانی که در دهها کتاب کمیک حضور پیدا کرد، بهعنوان یک شخصیت مهم در دنیای کمیک شناخته شده است. او در کتابهای کمیک مون نایت و بهعنوان شخصیت مهمان در مجموعه قهرمانهای دیگر حضور دارد. در ابتدا، او بهعنوان شخصیت شروری در داستانهای «جک راسل» در مجموعه Werewolf by Night معرفی شد و قرار بود در یک قسمت فقط ظاهر شود. اما با توجه به استقبال خوانندگان، مون نایت در کتابهای کمیک دیگر هم بهعنوان یک مهمان محبوب شناخته شد. او بهعنوان یک مزدور، با دلسوزی بیشتری به هدف خود و اهمیت بیشتری که به کارفرمای خود میداد، در داستانها حضور داشت.
در داستان، دوستان بسیار نزدیک او یعنی فرنچی و مارلین، از ابتدای داستان حضور داشتند و ارتباط خوبی با او برقرار کرده بودند. در داستان نه تنها دوستان و افراد اطراف او مشخص شدند، بلکه اسامی دیگری مانند جیک لاکلی، یک راننده تاکسی جوان، و استیون گرنت، یک پسر میلیونر بازیگوش، هم مشخص شدند. به مرور زمان، لباس Moon Knight هم تغییراتی داشت و بالهای گلایدرش حذف شد و به شنلی معمولی تبدیل شد. در سال ۱۹۸۰، او بالاخره مجموعه اختصاصی خود را دریافت کرد و در آن داستان، به مرگ و احیای او توسط کانشو شاهد بودیم.
علاوه بر همه اینها، جلد اول سریال طنز مون نایت برای اولین بار ما را از احتمال بی ثباتی ذهنی مارک آگاه کرد. در این خط داستانی متوجه شدیم که احیای او بسیار شبیه به تجربه مرگ است و باعث شد پس از این صدمات، به نظر می رسید که بخش بزرگی از مغز او و شکاف های آن پر از توهم شده است. این تصمیم منجر به کاهش چشمگیر و قابل توجه تعداد خوانندگان شد و در نهایت این اتفاقات باعث شد که سریال در سال ۱۹۸۴ متوقف شود.
نویسندگان دوم سری کتاب های کمیک Moon Knight تصمیم گرفتند به طور کامل به داستان مبهم و سوال برانگیز Khonshu و رستاخیز Moon Knight در سال ۱۹۸۵ در Moon Knight: Fist of Khonshu بپردازند. آنها همچنین تصمیم گرفتند که جنبه اختلال شخصیت چندگانه شخصیت را کنار بگذارند. پس از ایجاد تغییراتی در او، آنها با دادن لباس جدید، هویت تا حدودی مصری و سلاح های الهام گرفته از مصر باستان، او را به یک قهرمان ماوراء طبیعی تر تبدیل کردند. نویسندگان با این کار او را بیش از هر چیز به یک ماجراجوی جهانی تبدیل کردند. اما این سریال با فروش و استقبال ضعیفی مواجه شد. در نتیجه تولید آن متوقف شد و او بار دیگر ناپدید شد.
نهایتاً، تیم انتقام جویان ساحل غربی توانستند او را از ابهام و گمنامی نجات دهند و او را در مجموعه کتاب کمیک خود ظاهر کنند. در این مجموعه، نویسندگان داستان کانشو را بازنویسی کردند و او را از یک خدای سخاوتمند و بزرگوار به شخصیتی خودخواه و سوءاستفادهگر تبدیل کردند. مجموعه سوم، با نام Marc Spector: Moon Knight، به دلیل تغییر نویسندگان مختلف، با رنجهایی در مسیر داستانی روبرو شد. در این مجموعه، او به طور مداوم در گسترهی خود گمراه میشد و شخصیتهای دیگری مانند اسپایدرمن و پانیشر نیز اغلب در آن حضور داشتند.
دلیل سفید پوشیدن مون نایت
نویسندگان اغلب مجبور بودند خط داستانیهای خود را تغییر دهند و بهگونهای پیش ببرند که با خط داستانی مجموعههای معروفی مانند “عملیات انتقام” و “جنگ بیپایان” سازگار باشد. در پایان این مجموعه، خط داستانی به جایی رسید که در نهایت به مرگ شخصیت اصلی، یعنی مون نایت، ختم شد. اما در سال ۱۹۹۸، مون نایت در مینی سری “بازگشت مون نایت” زنده شد و یک سال بعد در دنبالهای به نام “مون نایت: عجیبگریزی” فعالیت خود را ادامه داد.
هرچند، او همچنان هم به عنوان ستاره مهمان در کتابهای مختلف حضور داشت. تا اینکه در سال ۲۰۰۶، مجموعهی چهارم او توسط چارلی هیوستون آغاز شد. این مجموعه نسبت به مجموعههای قبلی، بیشتر به خشونت و ترس تمرکز داشت. زیرا هیوستون بیشتر از هر چیزی، بر روی ناپایداری روانی مون نایت تمرکز کرده و سعی کرده است تا بیشتر روی این موضوع تمرکز کند.
هیوستون تا شماره ۱۴ در سریال ماند و داستان این شخصیت را نوشت. پس از آن، مایک بنسون به تیم ملحق شد و کنترل سریال را به دست گرفت. به طور مشابه، هیوستون تغییراتی در داستان کلی ایجاد کرد. این مجموعه طنز در ۳۰ شماره و همچنین چندین شماره سالانه و ویژه منتشر شد. پس از پایان آخرین سری کمیک با شخصیت Moon Knight، مارول کتاب جدیدی به نام Vengeance of Moon Knight نوشته گرگ هورویتز معرفی کرد.
این سریال تغییرات قابل توجهی در Moon Knight ایجاد کرد و به سمت شخصیتی پیشرفته تر از نظر فناوری متمایل شد. او در این نسخه از زره های پیشرفته و گجت های مختلف استفاده کرده است. علاوه بر این، او مانند گذشته خشن و ترسناک نبود. اگرچه این سریال فقط برای ۱۰ شماره منتشر شد و سپس متوقف شد، اما مون نایت به طور مرتب در سریال Secret Avengers ظاهر شد.
او همچنین نقش مهمی در رویداد Shadowland داشت. در سال ۲۰۱۱، مجموعه جدید مون نایت با کار برای برایان مایکل بندیس به عنوان نویسنده داستان و الکس مالیو به عنوان طراح تصاویر تاسیس شد. این مجموعه تفاوت فراوانی با نسخههای قبلی داشت، زیرا داستان او به ساحل قربی رانده شد و مشکلات روحی و ذهنی او به شدت تشدید شد. این مجموعه تنها برای ۱۲ قسمت منتشر شد.
در سال ۲۰۱۴، شرکت مارول مجموعهای جدید برای شخصیت Moon Knight معرفی کرد، اما این بار ، رویکرد “فصلی” را در نظر گرفتند، به طوری که هر ولوم توسط یک نویسنده جدید نوشته شود و داستانی که دوست داشت، برای طرفداران تعریف میکرد. وارن الیس بود که به عنوان اولین نویسنده این مجموعه، پایه و اساسی را برای نویسندگان آینده فراهم کرد.
دشمنان مون نایت
پس از شکست دادن بوشمن، مارک به همراه مارلین و فرنسی به ایالات متحده بازگشت. حتی با آوردن مجسمه خونشو. او تصمیم گرفته بود به کار خود ادامه دهد و با قاطعیت بجنگد. او تصمیم گرفت از همان پولی که در جریان فعالیتهای مزدورانهاش جمعآوری کرده بود استفاده کند و آن را دوباره در آنها سرمایهگذاری کند.
به این ترتیب او آن پول را به ثروتی ناچیز تبدیل کرد و یک فروشگاه کوچک در شهر نیویورک ساخت. او همچنین از این ثروت اندک برای تأمین مالی و حمایت از جنگ خصوصی خود استفاده کرد. مارک برای اینکه از دوران مزدوری خود فاصله بگیرد و تا حدودی به یک قهرمان تبدیل شود، شخصیت جدیدی به نام استیون گرانت ایجاد کرد و آن را به خود اختصاص داد.
استیون گرنت یک کارآفرین میلیونر بسیار ولخرج محسوب میشد. از آنجایی که مارک برای این شخصیت جدید خود ویژگیهای خاص و قابل توجهی را در نظر گرفته بود، دیگر میتوانست با این هویت به داخل جمع افراد بالا رتبهی شهر نیویورک و ثروتمندان برود و میان آنها قدم بزند. بعد از گذشت مدت زمان بسیار کمی، او به ارزش و اهمیت این جایگاه پی برد. زیرا تمام فعالیتهای جنایتکارانه و همچنین نقشههای شرورانهای که ریخته میشد، همگی در همین مهمانیهای مختلف و جلسات به وجود میآمد. علاوهبر این، مارک تصمیم گرفت که یک شخصیت دیگر هم برای سطوح پایینی جامعه خلق کند و ارتباطاتی را هم در آن دنیا به وجود بیاورد.
به همین ترتیب، او هویتی به نام جیک لاکلی که یک راننده تاکسی در شهر نیویورک بود ایجاد کرد. مارک از طریق هویت لاکلی خود توانست با چندین فرد مختلف در همان خیابان ها مانند «برتراند کرولی» و «جینا لندر» و همچنین پسرانش ریکی و ری ارتباط برقرار کند. مارک در این مدت لباس ها و سلاح های مختلفی را نیز برای خود ساخت.
او همچنین یک هلیکوپتر خاص با ویژگی های منحصر به فرد ساخت که نام آن را «ماه کوپتر» گذاشت. مدت کوتاهی پس از این وقایع، او خود را در کسوت یک تاجر فرانسوی قرار داد و با گروهی از اشراف که خود را «کمیته» می نامیدند، ارتباط برقرار کرد. این اشراف در تلاش بودند تا جک راسل یا گرگینه در شب را دستگیر کنند و یک بار دیگر او را بازگردانند.
اعضای این گروه قصد داشتند از Werewolf By Night به عنوان سلاح استفاده کنند تا به هدف خود یعنی تسلط و حکومت بر شهر برسند. در این بین فرانسی به عنوان میانجی عمل کرد و اعضای گروه The Commite را به یکدیگر و همچنین مارک اسپکتور را معرفی کرد. مارک که با هویت مزدور خود آمده بود، ناگهان لباس شوالیه ماه و سلاح های مخصوص خود را آشکار کرد. چیزهایی که فرنچ ادعا کرده بود مارک برای مبارزه با راسل ساخته است.
اگرچه مارک توانست راسل را با موفقیت شکست دهد، اما مدت زیادی از پایان این نبرد نگذشته بود که شک و تردید مارک در مورد اهداف واقعی اعضای کمیته بیشتر و بیشتر شد. در نتیجه، او نزد جک رفت، او را آزاد کرد و در نهایت اعضای گروه کمیته را شکست داد.
این حوادث باعث شد اعضای کمیته به دشمن باورنکردنی و ابدی مارک تبدیل شوند. علاوه بر این، همه مون نایت را به عنوان یک پارتیزان و قهرمان تازه کار که شایسته احترام است، می شناختند. او پس از شکست دادن شخصی که خود را فاتح لرد می نامید و نقشه هایی که کشیده بود، برای مدت کوتاهی به یک تیم ابرقهرمانی به نام مدافعان پیوست تا با شخصیت های رباتیک و شیطانی که تیمی به نام زودیاک را تشکیل می دادند مبارزه کند.
پس از این ماجراجویی ها، او به همراه مرد عنکبوتی به مبارزه با Cyclone رفت و سپس با کمک Thing به مبارزه با Crossfire پرداخت و سعی کرد او را شکست دهد. علاوه بر همه این نبردها، چندین ماموریت انفرادی علیه یک گروه تروریستی انجام داد. این گروه تروریستی توسط فردی به نام «لوپینار» هدایت می شد. او حتی با برادر خود، رندال، که به یک قاتل روانی تبدیل شده بود، مبارزه کرد و زنان را هدف قرار داد و آنها را با چاقو کشت، اگرچه آنها از برخورد قبلی خود جان سالم به در برده بودند.
در یک بازهی زمانی خاص، او دارای قدرتهایی بود که به طور کامل با ماه و وضعیت آن هماهنگ بود.
پس از تمام این اتفاقات، او با شخصیت های شیطانی روبرو شد که به تدریج بخشی از گالری شروران او شدند و قادر به دیدن نبودند و تشنه خون او بودند، مانند «مرد نیمه شب»، «موربیوس»، «اسکارلت شیشه ای رنگارنگ» و «سیاه». شبح”. او چندین بار با مرد عنکبوتی متحد شد تا با برخی از دشمنانش مبارزه کند. علاوه بر این، او با قهرمانان دیگری مانند Daredevil، Iron Man، Power Man و Iron Fist متحد شد تا با شرورها مبارزه کند.
در همین دوران بود که مارک خبر مرگ قریب الوقوع پدرش را دریافت کرد. به همین دلیل مارک تصمیم گرفت به دیدار او برود و مشکلاتش را حل کند. متأسفانه، پدر مارک قبل از اینکه بتواند خود را به شیکاگو برساند درگذشت. با این حال، به محض ورود مارک به شیکاگو، متوجه شد که جسد پدرش توسط شاگرد سابقش، “زوهر” به سرقت رفته است.
این دانشآموز تلاش میکرد با استفاده از طلسمهای عرفانی، تمرکز خود را افزایش دهد و از بدن خاخام مرحوم استفاده کند. هدف او این بود که مارک به خاطر گناهانی که در برابر مربی مرحومش انجام داده بود، مجازات شود. با این حال، او موفق شد برتری را کسب کند و زوهار را شکست دهد.
اما پس از این رویدادها، آسیب روانی به همراه مشکلاتی که ناشی از وجود چند شخصیت مختلف بودن به وجود آمده بود، باعث شد که او با آنها دست و پنجه نرم کند و فشار و آسیب جدی به سلامت روانی اسپکتور برسد. به علاوه، علاوه بر مشکلات اختلال چند شخصیتی، او آسیب عصبی شدیدی نیز داشت که باعث رنج و عذاب او میشد. البته بعدها این اختلال شخصیتی تغییر کرد و به اختلال تجزیه هویت تبدیل شد.
مشت کانشو
بازرس برای رفع مشکلات روحی و روانی به وجود آمده و بهبودی کامل، چندین ماه درگیر روند درمان بود. پس از پایان این دوره، بازرس تصمیم گرفت خود را از فعالیت های مون نایت بازنشسته کند. از سوی دیگر، به دلیل فشار وارده از سوی مارلین، او تصمیم گرفت هر دو هویت مارک اسپکتور و جیک لاکلی را کنار بگذارد. زیرا مارلین اعلام کرده بود که شخصیت شاد و سطح بالای استیون گرانت را بیش از هر کس دیگری دوست دارد.
مارک قبلاً در این دوره زمانی متقاعد شده بود که او فقط یک تجربه نزدیک به مرگ داشته است و قسمت با خونشو تا حد زیادی یک توهم بود. حتی پس از باور و قانع شدن به این توضیحات، خدای مصری بت را نیز فروخت. با این حال، مدت زیادی از این اتفاقات گذشته بود و مارک مدام خواب های عجیبی می دید که او را عذاب می داد. پس از چند بار دیدن این رویاها متقاعد شد که باید به دره پادشاهان مصر بازگردد.
با این حال، مرلین به شدت تصمیمات او را رد کرد و از همراهی او در این تبار خائنانه و خشونت آمیز که دارای جنون و خشونت زیادی بود، خودداری کرد. مرلین نیز به شدت اصرار داشت که مارک نباید وارد این ماجراجویی شود. او مطمئن بود که اگر مارک دوباره به آنجا برود، مسحور می شود و لباس ویژه مون نایت را می پوشد.
با این حال، زمانی که مارک با وجود این همه اصرار تصمیم نهایی خود را گرفت، مرلین ارتباط خود را با او قطع کرد و خانه اش را ترک کرد. مارک در سفر خود به مصر با سه کشیش ملاقات کرد که اعلام کردند مجسمه کنشو به دست یک آواتار و نماد “آنوبیس” شخصی به نام “احمد عزیز” افتاده است. ظاهراً این احمد عزیز قصد داشت مراسمی را اجرا کند که در نهایت این مجسمه را از بین ببرد و لطمه زیادی به کنشو وارد کند.
زیرا او معتقد بود که مجسمه بته کانچو تنها چیزی است که در راه او برای تسخیر و کنترل کل جهان ایستاده است. بنابراین، این سه کشیش از مارک به عنوان مشت کانچو یاد کردند و مجموعه ای از سلاح های معنوی و همچنین نیروها و قدرت های ماوراء طبیعی را به او هدیه کردند. از طریق این هدایا، مارک قدرت خود را بازیافت و ایمان او دوباره زنده شد. مارک می تواند یک بار دیگر زره ویژه مون نایت را بپوشد.
او اکنون چندین برابر قدرت قبلی داشت و میتوانست آنوبیس را به راحتی شکست دهد، نقشههایش را خنثی کند و مجسمه بته کانچو را از چنگ او نجات دهد. به طور شگفت انگیزی، تنها چند ثانیه پس از نجات مجسمه از نابودی، طوفان شن ناگهانی پر از شن آمد و عزیز را کور کرد. علاوه بر این، این طوفان آنقدر قدرتمند بود که باعث تخریب معبد شد. در نهایت، این تخریب معبد منجر به قتل عزیز شد.
انتقامجوی نقرهای
وقتی اعضای انتقام جویان ساحل غربی در مصر باستان به دام افتادند، هاوکی با جادوگر، کان شو، معامله کرد. بر اساس این پیمان، هاوکی چندین سلاح مختلف ایجاد کرد که کان شو می توانست از طریق توانایی های عرفانی خود آن ها را تقویت و تقویت کند. توافق بر این بود که این سلاح ها در آینده در قرن بیستم به مارک اسپکتور، معروف به مون نایت داده شود. در مقابل، کان شو، او را از وضعیت فعلی آنها به عنوان نماد و آواتار خود مطلع کرد و به او اطلاع داد که کجا هستند.
با این کار او به Moon Knight اجازه داد تا به کمک تیم ابرقهرمانی بیاید، آنها را نجات دهد و به زمان حال بازگرداند. پس از این اتفاقات،او به عنوان بیست و چهارمین انتقام جو به گروه پیوست. اوعلیرغم ایفای نقشی حیاتی در نبرد و شکست Dominus و بعداً Exminator of the Silg Race، با پیوستن به تیم ابرقهرمانان، آشفتگی زیادی ایجاد کرد.
از آنجایی که مدت زیادی تنها بود و به صورت انفرادی به ماموریت های مختلف می رفت، در هماهنگی با اعضای تیم مشکل داشت. او اغلب وظایف خود را به سرعت انجام می داد و برخی از قوانین خاص گروه را زیر پا می گذاشت، مانند حادثه تعقیب شخصی به نام «کورنلیوس ون لانت» که در نهایت منجر به مرگ آن شخص شد.
علاوه بر این، پس از مدتی، یک رابطه عاطفی و عاشقانه بین او و یکی دیگر از اعضای گروه، “تیگرا” ایجاد شد و تنش و روابط را پیچیده تر کرد. از آنجایی که «فانتوم رایدر» آسیب قابل توجهی به تیم وارد کرده بود، اجازه داد فانتوم رایدر در جریان ماجراجویی جان خود را از دست بدهد و کشته شود.
تا به امروز، موون نایت تعداد زیادی از تجهیزات تکنولوژیکی پیشرفته و جذاب را برای مارول ساخته است.
وقتی این حقیقت فاش شد، همسرش هاوکای او را متهم کرد. این امر منجر به استعفای Hawkeye از Avengers شد. پس از این اتفاق، هم تیگرا و هم او انتخاب شدند تا با او گروه را ترک کنند و تیم انتقام جویان خود را تشکیل دهند. این سه نفر به همراه بیل فاستر با شجاعت زیادی در جریان رویداد جنگ تکاملی جنگیدند.
پس از این مصیبت، آنها به نبرد با شیفت شب رفتند. در این مدت، گروه به Hellstorm نزدیک شدند و از او در وضعیت Hawkeye درخواست کمک کردند، زیرا Phantom Rider مدام او را هدف قرار می داد و به او آسیب می رساند. در همین حال، همچنین فاش شد که او برای مدتی توسط خونشو تسخیر شده بود و او اساساً منبع این قدرت های ماوراء طبیعی با ماهیت قمری بود.
آیا استورم پس از کمی تلاش موفق شد خدای مصری ماه را متقاعد کند که از بدن اسپکتور خارج شود؟ پس از این اتفاق، مشخص شد که واقعیتاً کانشو دلخواهی داشت که به تیم انتقامجویان ساحل غربی بپیوندد و در واقع مارک هیچ علاقهای به انجام این کار نداشت. مارک به هیچ وجه نمیدانست که کانشو در طول این چند ماه اخیر در زندگی او چه کارهایی انجام داده و به چه اندازه بر او تأثیر گذاشته است. به همین دلیل ارتباط خود را با تیگرا قطع کرد. علاوه بر این، مارک همه سلاحهای عرفانی و جادویی را رها کرد.
مارک اسپکتور مون نایت
پس از وقایع مربوط به در اختیار داشتن جسد اسپکتر و رویارویی او با کانچو، مارک در جستجوی مارلین به شهر نیویورک بازگشت. علاوه بر این، مارک به دنبال راهی برای برقراری مجدد ارتباط خود با فرانسی و حل مسائل پیش آمده بود. در طول این مدت، او مطمئن نبود که آیا می خواهد دوباره شوالیه ماه شود یا نه.
با این حال، زمانی که بوشمن، دشمن قدیمی مارک، به شهر آمد و مارلین را ربود، مارک مجبور شد یک بار دیگر نقش شوالیه ماه را بر عهده بگیرد. با این وجود، از آنجایی که مارک دیگر تحت تأثیر فراطبیعی خونشو نبود، ثبات ذهنی و عاطفی بسیار بیشتری نسبت به قبل داشت. در نتیجه، او دیگر به هویتهای متفاوت خود مانند جیک لاکلی یا استیون گرانت ادامه نداد.
در عوض، او تصمیم گرفت در این خط جدید داستان و شرایط بیشتر بر امپراتوری مالی خود تمرکز کند. بر همین اساس، او شرکت تخصصی خود را افتتاح کرد و نام آن را SpectorCorp گذاشت. در همین حال، او به جای مقابله با تهدیدات کیهانی یا فراطبیعی مانند گذشته که تحت نفوذ و نفوذ کانچو بود، تلاش می کرد تا تمرکز بیشتری بر خیابان های شهر داشته باشد و با جنایات رخ داده در آنجا مبارزه کند. پس از تمام این اتفاقات، مارک متوجه شد که یکی از دشمنان قدیمی او، مرد نیمه شب، هنوز زنده است.
با این حال، طولی نکشید که مشخص شد شخصیت شرور واقعاً مرده است و پسر بالغش بازگشته است. ظاهراً پسر Midnight Man در تلاش بود تا تمام اعمال نادرست و جنایتکارانه پدرش و سبک زندگی بسیار بدی که داشت جبران کند. در همین راستا او به دنبال بزرگترین دشمن پدرش یعنی مون نایت رفت تا توسط او آموزش ببیند و تبدیل به یک مبارز جنایتکار شود.
مارک که تا حدودی خود را متعهد به این وضعیت میدانست، با این درک که Midnight به شدت در تلاش است تا خود را به عنوان یک فرد شایسته و یک قهرمان خوب ثابت کند، آموزش را پذیرفت و به امپراتوری مخفی نفوذ کرد. با این حال، او در نهایت گرفتار شد و شرایط به گونه ای رقم خورد که همه معتقد بودند او مرده است، حتی اگر او لباس نیمه شب را پوشیده بود.
با این وجود، برخلاف تصور همگان، Midnight توانسته بود از این مصیبت جان سالم به در ببرد. او که در جریان این حادثه جراحات زیادی را متحمل شد، به یک سرباز سایبورگ تبدیل شد و فعالیت های خود را در امپراتوری مخفی ادامه داد. Midnight به تدریج متوجه شد که وضعیت فعلی او کاملاً تقصیر Mon Knight است.
از آنجایی که Midnight به عنوان مامور میدانی آنها کار می کرد، آنها موفق شدند به “Thanderball” کمک کنند تا از زندان فرار کند. این اقدامات توجه مرد عنکبوتی و دارخوک را به سمت او جلب کرد. او توانست از آن تله فرار کند، اما مرد عنکبوتی به دلیل برخورد قبلی با او، بلافاصله Midnight را تشخیص داد.
بعد از این ماموریت، Midnight برای دستگیری جنگجوی جدیدی به نام Nova به ماموریت دیگری اعزام شد. در طی این وقایع، Midnight متوجه شد که او به زودی منسوخ خواهد شد و تا حدودی برکنار خواهد شد، زیرا تنها یکی از عوامل سایبورگ قرار بود توسط امپراتوری بازسازی شود. Midnight که از این چرخش وقایع کاملاً خشمگین بود، با کمک مخفیانه یک پرستار دلسوز به نام لین چرچ، توانست دستگاه های کنترلی امپراتوری را غیرفعال کند.
در یک دوره زمانی که او یکی از اعضای تیم انتقام جویان ساحل غربی بود، با یکی از اعضا به نام تیگرا رابطه عاطفی داشت.
پس از انجام این کار، Midnight به طور کامل به امپراتوری پشت کرد و به دنبال راهی برای جایگزینی رهبر جدید و کسب موقعیت بالاتر در گروه بود. او در کنار مرد عنکبوتی، دارخاوک، پانیشر، «شب کوبنده» و نوا که به تازگی آزاد شده بود، توانست با امپراتوری مخفی مقابله کند و گروه آنها را نابود کند. آنها همچنین Midnight و Lynne Church را شکست دادند.
جالب است بدانید که لین چرچ خود یک سایبورگ در نظر گرفته می شد و سعی می کرد از Midnight به عنوان یک موضوع آزمایشی برای ارتقای خود استفاده کند، زیرا چندین مورد از موفق ترین ایمپلنت های سایبرنتیک در Midnight وجود داشت. در برخورد دیگری که مارک با برادرش داشت، اتفاقات بسیار بدی افتاد. این بار برادرش لباس مبدلی به نام «شوالیه سایه» به تن کرده بود که تا حدودی یک نسخه پیچ خورده از هویت مون نایت بود.
در جریان این برخورد، انفجاری در عمارت Spectre رخ داد که باعث آسیب زیادی به فرنچ شد و او را از کمر به پایین فلج کرد. در نتیجه، او مجبور شد نقش و وظایف خود را به عنوان خلبان Moon Knight کنار بگذارد. یکی از پیامدهای این حادثه این بود که مارک مجبور شد فناوری جدیدی به نام «Angelwing» بسازد، یک هواپیمای کنترل از راه دور که بتواند وظایف او را انجام دهد.
در این دوره، دشمنان مختلف و مصمم با مون نایت روبرو شدند و او را مجبور کردند تا تجهیزات و سلاح های رزمی خود را به چندین سطح بالاتر ارتقا دهد. علاوه بر این، مارک به تدریج شروع به استخدام گروهی از ماموران بسیار ماهر و حرفه ای کرد تا به او در ماموریت ها کمک کنند. او این ماموران را از دستههای مختلف انتخاب کرد، از مشخصات روانشناختی گرفته تا سارقان حرفهای و عوامل اطلاعاتی.
قرار بود در یک سازمان نسبتا کوچک به نام «کابینه سایه» دور هم جمع شوند و به فعالیت بپردازند. مارک ارتباط خود را با این سازمان و اعضای آن از طریق حلقه های ارتباطی هولوگرافیک حفظ کرد. پس از مدتی، او توسط یک ویروس اهریمنی که توسط هابگوبلین کنترل می شد آلوده شد. این رویداد باعث شد تا مارک زره مخصوصی بسازد تا به او در مهار ویروس کمک کند و در عین حال به دنبال درمانی برای خود باشد. او ناامیدانه به دنبال چیزی برای درمان وضعیت رو به وخامت جسمانی خود بود. پس از مدتی او تنها یک راه حل پیدا کرد و آن کمک دکتر استرنج بود.
جنگ بی نهایت و جنگ صلیبی
در این دوره زمانی، میگس در تلاش برای به دست آوردن قدرت مطلق، بعنوان تجسم شرورانهی ادم وارلاک شناخته میشود. او ابتدا همزادهای شروری را از بین قهرمانان و شرورانی که در زمین فعالیت میکردند، ایجاد میکند. سپس او مجبور است با خودِ شرورش مقابله کند. این نسخه از مون نایت به نام “موون شید” شناخته میشود که در نهایت توانست نسخه شرور خود را شکست دهد. پس از این مبارزات، گادِس، که به عنوان بُعد و تجسم ادم وارلاک شناخته میشود، قهرمانانی که معنوی یا مذهبی بودند یا تجربهای نزدیک به مرگ داشتند را استخدام میکند تا با هم در کنار یکدیگر فعالیت کنند و این نیروهای شیطانی را شکست دهند.
از آنجایی که او وابستگی و ارتباط نزدیک با خدای ماه داشت و برای اولین بار به عنوان آواتار انتقام جو احیا شد، خونشو نیز گادز را استخدام کرد. مون نایت گادز را برای دفاع از او در زمانی که مشغول پاکسازی جهان از هر گونه نیروهای شیطانی و شیطانی بود استخدام کرد. با این حال، زمانی که گادز توسط نیروهای ترکیبی موجودات گرگ مانند، تانوس، و پروفسور ایکس شکست خورد، مون نایت به حالت قبلی و قبلی خود بازگشت. مدت کوتاهی پس از این وقایع، زمانی که درگیری با “ست جاودان” رخ داد، او جان خود را برای نجات مارلین و همچنین فرنچی فدا کرد.
Resurrection War
در این خط داستانی، به نظر میرسد که کانشو مون نایت دوباره به زندگی برگشته است تا سه تن از بزرگترین دشمنانش را شکست داده و نقشههای آنها را کاملاً نابود کند؛ دشمنانی که شامل بلک اسپکتر، رائول بوشمن و مورفئوس هستند. همه این دشمنان تحت نفوذ و کنترل کامل قرار دارند و خدای تاریکی و هرج و مرج هستند. مارک همواره در مورد اینکه آیا مرگی که تجربه کرده واقعی بود یا خیر، متردد بود.
او همچنین در همین زمان، به تدریج رویاهایی از آینده را میبیند. با اینکه مارک اکنون به عنوان “نور سفید” کانشو شناخته میشود، او تصمیم میگیرد نقشههای دشمنانش را از بین ببرد و جلوی آنها را بگیرد. به همین ترتیب، او کمکهایی از سوی استیند گلس اسکارلت نیز دریافت میکند تا با همکاری این سه نفر، نقشههای آنها را شکست دهند.
این دو نفر با کمی تلاش موفق شدند سه فرد شرور را شکست دهند و نقشه های شرورانه آنها را خنثی کنند. دشمنان مون نایت ، که همچنین دشمنان کانشو بودند ، تلاش می کردند تا به یک ساختمان سازمان ملل متحد که در آن زمان در حال برگزاری جلسه بود ، حمله کنند. پس از این رویدادها ، مون نایت که از بار دیگر زنده شدن را به نوعی خوشحال بود ، به فعالیت های مبارزه با جرم و جنایت خود بازگشت.
او به بلک پنتر کمک کرد تا به سالمت از دست پادشاهی مردگان خارج شود. سپس به طور فوری به گروه شوالیه های مارول پیوست؛ یک گروه از قهرمانان و مبارزانی که در سطح خیابان فعالیت می کردند. با این حال ، مدت طولانی نگذشت که این گروه از هم جدا شد و هر یک از اعضا مسیر جداگانه ای را دنبال کردند.
سقوط ماه
بدون آگاهی و به طور کاملاً تصادفی، هاوک اولین سلاحهای مون نایت را ایجاد کرده است.
در این بازه زمانی، نسخه جدیدی از گروه کمیته در تلاش برای شکست و حذف مون نایت بود. به همین دلیل، آنها شخصی به نام “پروفایل” را استخدام کردند تا از استعدادهای غیرمعمول او به طور کامل استفاده کند. آنها در تلاش بودند تا نه تنها مون نایت را با کمک The Profile شکست دهند، بلکه او را بشکنند و نابود کنند. به پیشنهاد The Profile، آنها یک استراتژی بلند مدت طراحی کردند و شروع به اجرای آن کردند. اول از همه به بوشمن رفتند و او را استخدام کردند تا بار دیگر به لونار لژیونر حمله کند.
علاوه بر این، به عنوان بخشی از مبارزه خود، آنها از بوشمن خواستند که مارک را از نظر فیزیکی ناتوان کند. نقشه این بود که بوشمن هر دو پای مارک را به شدت بشکند و باعث شود که او قدرت حرکتی خود را از دست بدهد. با این حال، بوشمن که بیش از حد اعتماد به نفس و مغرور شده بود، اصلاً برای ضدحمله وحشیانه مارک آماده نبود.
مارک با استفاده از یکی از دارت های هلال مانند خود تلافی کرد و آن را به سمت صورت بوشمن پرتاب کرد. این حادثه منجر به مرگ بوشمن شد. مارک که به دلیل این وضعیت قادر به ادامه فعالیت خود به عنوان شوالیه ماه نبود، به طور فزاینده ای به مسکن و قرص های ضد روان پریشی تکیه کرد. این اتفاقات باعث شد مارک تمام منابع خود را در همین مسیر بسوزاند و دیگر نتواند امپراتوری مالی خود را حفظ کند.
در نتیجه، این امپراتوری به سرعت از بین رفت. رفتار و طرز فکرش به جایی رسیده بود که اطرافیانش را دشمن خود می دانست و دیگر مثل سابق با آنها به ویژه فرانسوی ها رفتار نمی کرد. روابط آنها به حدی بدتر شده بود که فرانسوی ها به این نتیجه رسیدند که دیگر نمی توانند به هیچ وجه به مارک کمک کنند، حتی از طریق کوچکترین وسیله. او دیگر نتوانست ارتباط قبلی خود را با مارک حفظ کند.
پس از فرانسوی ها، مارک نیز با مرلین درگیر شد. در طول این نزاع، زمانی که مارک به مرلین توهین کرد، او تصمیم گرفت او را ترک کند. ظاهراً وضعیت سلامتی او رو به وخامت بوده است. مارک مدام کانچو را “می دید” و احساس می کرد که کانچو با او “صحبت” می کند و پیشنهادهای احمقانه ای به او می دهد. این در حالی بود که ظاهراً کونچو تصمیم گرفته بود ظاهر بوشمن فقید (البته بدون صورت) را بگیرد و به این ترتیب مونتی نایت را شکنجه کند.
اعضای کمیته که به این نتیجه رسیده بودند که مارک در وضعیت جسمی و روحی بسیار ضعیفی قرار دارد، قدم بعدی را در برنامه خود برداشتند. در این مرحله، آنها یک اراذل و اوباش را استخدام کردند تا به صورت فیزیکی به فرانسوی حمله کند و او را به بیمارستان برساند. این اتفاق به جای شکستن و از بین بردن مارک، او را بیشتر تشویق کرد که به دنبال مهاجم فرنچسی برود و وحشیانه او را مورد ضرب و شتم قرار داد.
اعضای کمیته که به شدت از این اتفاق می ترسیدند، “Taskmaster” را استخدام کردند تا او را شکست دهد و او را از میدان بیرون کند. Taskmaster سعی کرد مارک را شکنجه کند، اما او با کمک مارلین و همچنین کارمند خود، “Samoels” موفق شد از خود دفاع کند. این اتفاق باعث شد تا مارک قدرت فوق العاده ای به دست آورد و بتواند Taskmaster را شکست دهد و یک بار دیگر اعضای کمیته را نابود کند.
مدت کوتاهی پس از این اتفاقات، مارک متوجه شد که یکی از شرکت های بزرگی که هنوز مالک آن بود، به موفقیت های بزرگی در زمینه فناوری دست یافته است. این بدان معنی بود که او می توانست یک بار دیگر ثروتمند شود و خود و البته زندگی اش را بازسازی کند. سرانجام تصمیم گرفت ویلچر خود را کنار بگذارد و با کمک دوست فرانسوی خود دوره های فیزیوتراپی را بگذراند.
پس از این اتفاقات، مارک به یک نتیجه بسیار مهم رسید که برای همه چیز دگرگون کننده بود. او متوجه شد که در تمام این مدت، کونچو مسئول تمام حوادث بوده و خودش همه چیز را تنظیم کرده است. ظاهراً پس از آخرین رستاخیز و بازگشت مارک، شهرت او دچار افت زیادی شد و کاهش یافت. بنابراین، Concho تصمیم گرفت کاری را انجام دهد که شوالیه انتقام را به حالت قبلی خود بازگرداند.
به همین دلیل اعضای کمیته را فریب داد. او مارلین را در یک لحظه حساس به داستان بازگرداند. او حتی مطمئن شد که ثروت مارک به سطح قبلی خود بازگردد و دائماً به او یادآوری می کرد که او چیست و کیست. در نتیجه، شوالیه انتقام، کونچو، بار دیگر به حالت سابق خود بازگشت و مجبور شد به نام خدای ماه ما به فعالیت های خود ادامه دهد.
با وجود این واقعیت که اعضای کمیته مخفی شده بودند و پس از این اتفاقات ناپدید شده بودند، مارک در نهایت موفق شد پروفایل را پیدا کند. با این حال، زمانی که پروفایل متوجه شد که او با مون نایت همخوانی ندارد و نمی تواند او را شکست دهد، تبدیل به یک متحد مضحک شد و قصد داشت نقش خبرچین را به عهده بگیرد. مون نایت به خیابان های شهر بازگشت و سعی کرد تمام زمان از دست رفته را جبران کند.
او متوجه شد که در این مدت، یک سری قتل های زنجیره ای توسط همکار و شاگرد سابقش، Midnight، که به یک سایبورگ تبدیل شده بود، رخ داده است. از آخرین برخورد، هر دو جان سالم به در بردند، اما Midnight دیگر حالت عادی نداشت. مون نایت با مشاهده این اتفاقات به این نتیجه رسید که چاره ای جز کشتن همکار سابقش، میدنایت ندارد.
جنگ داخلی
در طول رویداد بزرگ جنگ داخلی، او ترجیح داد خود را با هیچ یک از قهرمانان خط مقدم همسو نکند و از متحد شدن با کسی امتناع کرد، زیرا معتقد بود که جنگ فقط یک بازی تسخیر پرچم است، همانطور که او گفته بود. کاپیتان آمریکا. در پاسخ به او، کاپیتان آمریکا اظهار داشت که نمیخواهد او به دلیل «روشهای» اجرای عدالت به آنها بپیوندد. از سوی دیگر، مرد آهنی با توجه به سابقه ذهنی Moon Knight و احساس تعهد ناشی از رابطه قبلی آنها به عنوان انتقام جویان، تصمیم گرفت که دستگیری او فقط وضعیت او را بدتر می کند.
زمانی که ثبت نام ابرانسان ها به قانون تبدیل شد، مون نایت احساس کرد که نمی خواهد این قانون در کار و فعالیت های او اختلال ایجاد کند. به همین دلیل تصمیم گرفت نام خود را به صورت قانونی ثبت کند.
پدر مارک در گذشته از اروپای هیتلر فرار کرده بود و مارک هرگز او را به خاطر این ضعف نبخشید.
تونی استارک به عنوان بخشی از فرآیند ثبت نام برای این پروژه، قرار ملاقاتی را برای مارک تعیین کرد تا تحت معاینه روانپزشکی قرار گیرد. همانطور که انتظار می رفت، نتایج مطلوب نبود. با این حال، هنگامی که روانپزشک مارک را تحت هیپنوتیزم عمیق قرار داد تا با روحیه های تغییر دهنده خود ارتباط برقرار کند، قدرتی پنهان ظاهر شد و مارک را تحت کنترل گرفت. حالا مارک تحت تأثیر این قدرت، روانپزشک را ضعیف کرد و اوضاع را به میل خود دستکاری کرد.
پس از اینکه روانپزشک وحشت زده ثبت نام مارک را تایید کرد، مارک در مقابل او زانو زد و شروع به پرستش و تحسین او کرد. پس از این اتفاقات، مارک در مقابل پروفایل مدعی شد که تمام ادعاهای دستکاری را برای رسیدن به اهداف خود جعل کرده است. او در واقع از اطلاعاتی که از نمایه به دست آورده بود برای ترساندن روانپزشک و دستکاری او برای تایید ثبت نامش استفاده کرد.
او قصد داشت با انجام این کار و اخذ تاییدیه به فعالیت های شبانه خود ادامه دهد و عدالت را به شیوه ای وحشیانه در مورد تفاله ها، اراذل و اوباش و گروه های مختلف حاکم بر شهر برقرار کند. به تازگی بلک اسپکتر از زندان آزاد شده بود و مارک هیچ اطلاعی از این موضوع نداشت. بلک اسپکتر قصد داشت به دنبال مون نایت برود و در صورت امکان از او انتقام بگیرد.
بلک اسپکتر قصد داشت یک بار دیگر به زندگی جنایی خود بازگردد. او به عنوان اولین قدم برای رسیدن به هدف خود، تعدادی از قربانیان را کشت و نماد هلال ماه را روی سر آنها قرار داد تا مون نایت را قاب بگیرد و او را مقصر این قتل ها بداند. پس از این اتفاقات و به دلیل فشار شدید مردم بر مرد آهنی، او تصمیم گرفت فورا هویت مون نایت را لغو کند. پس از این اقدام، او به مون نایت اطلاع داد که دیگر بخشی از Initiative نیست.
مارک که هنوز در جستجوی راهی برای اجرای عدالت در مورد Black Spectre بود، متوجه شد که قصد دارد مجموعه ای از نانوربات های مختلف را در قالب یک رژه در سراسر شهر راه اندازی کند. او سعی داشت با استفاده از این ربات ها کنترل کامل شهر را به دست آورد. با این حال، مون نایت در نهایت برنامه های خود را خراب کرد و با شکست مواجه شد. علاوه بر این، مون نایت موفق شد شبح سیاه را از پشت بام یک ساختمان به پایین بیاورد و جان خود را از دست بدهد.
از آنجایی که اسپکتر از دولت اخراج شده بود و توسط سازمان شیلد تحت تعقیب بود، تصمیم گرفت مخفی شود. کمیسیون فعالیت های ابرقهرمانی (C.S.A) که حکم بازداشت او را گرفته بود، با اعضای گروه تاندربولت تماس گرفت. آنها از Thunderbolts خواستند تا به آنها کمک کنند تا مون نایت را دستگیر کنند، زیرا او اکنون از قانون فراری بود.
مرد آهنی به شدت با این موضوع و انجام این کارها مخالف بود، اما به نوعی هیچکس به حرف او گوش نداد و نادیده گرفته شد. مون نایت فعالیت های خود را به حداقل رسانده بود و با لباس مشکی برای انجام برخی کارها ظاهر می شد. در همین حال، سازمان شیلد به سراغ برخی از دوستان و مخاطبین مارک رفت و از آنها بازجویی کرد، هرچند نتوانستند اطلاعات جدیدی از این افراد به دست آورند. حالا وقت آن رسیده بود که اعضای تیم تاندربولت کار خود را شروع کنند.
چند هفته پس از برخورد مون نایت با اعضای تیم تاندربولت، او از کانچو برای از دست دادن اعتمادشان به او درخواست بخشش کرد. اما خدای ماه نه تنها سخنان او را نشنید، بلکه اعلام کرد که پیروانی دارد که واقعاً او را می پرستند و اطاعت می کنند. در جریان این اتفاقات، مارک برای کمک به فرانسی که توسط یک باند خیابانی مورد حمله قرار گرفته بود و به همراه دوست بسیار نزدیکش به شدت مجروح شده بود، دوباره لباس مخصوص خود را برید.
با این حال، چیزی که آنها نمی دانستند این بود که کل این حادثه نقشه ای بود برای فریب دادن مون نایت به آن مکان و به دام انداختن او و افتادن به دست اعضای Thunderbolt. در نتیجه مدت زیادی از رسیدن مون نایت به محل مورد نظر نگذشته بود که مورد حمله ونوم قرار گرفت. مون نایت توسط این گروه شیطان صفت دستگیر و اصلاح شد، اما با رسیدن ماموران سازمان شیلد، او موفق به فرار شد و جان خود را نجات داد. در همین حین، اعضای تاندربولت تصمیم گرفتند بولسی را آزاد کنند که به دنبال مون نایت می رفت و او را می کشت.
به همین دلیل فرانسی حاضر شد به دوستش کمک کند. زمانی که بولسی به مون نایت رسید، یک دعوای فوری بین آنها در گرفت. نبرد آنها آنقدر شدید بود که در سراسر شهر نیویورک ادامه یافت و در نهایت آنها را به یک انبار کشاند. یک انبار مخفیانه پر از مقدار قابل توجهی مواد منفجره. مون نایت برای منفجر کردن این بمب ها اقدام کرد و باعث شد کل انبار منفجر شود. پس از مدت کوتاهی نورمن آزبورن در یک کنفرانس مطبوعاتی از موفقیت گروه تاندربولت در نابودی مون نایت خبر داد.
در حالی که مرد آهنی اعضای تیم خود را به خاطر مرگ این پارتیزان محکوم می کرد، مون نایت با زیرکی مرگ خود را جعل کرد و توانست از طریق یک تونل از پیش آماده شده فرار کند. از ناآگاهی همگان برای ادامه فعالیت خود سوء استفاده کرد. با این حال، این اتفاقات منجر به از بین رفتن هویت “مارک اسپکتور” شد و جیک لاکلی کنترل را در دست گرفت. لاکلی بلافاصله فرار کرد و برای یافتن متحدان جدید به مکزیک رفت.
در این بین، او توسط یک میلیونر استخدام شد تا دخترش را که اخیراً توسط افسران پلیس فاسد ربوده شده بود، جستجو کند. جالب اینجاست که از طرف دیگر پانیشر نیز به دنبال این افسران فاسد پلیس بود و مون نایت هیچ اطلاعی از این موضوع نداشت. او سعی می کرد به بهترین نحوی که می دانست عدالت را در حق آنها بیاورد که چیزی جز مجازات و قصاص نبود. مون نایت قبل از هر کاری مستقیماً به سراغ «برادران زاپاتا» رفت.
ظاهراً بعد از اینکه جیک لاچلی افراد «آلکانتارا» را کشت، این برادران را به میدان آورد. مون نایت سعی داشت با برادران زاپاتیستا معامله کند و با کمک آنها آلکانتارا را شکست دهد و او را از سر راهش بردارد. با این حال، وقتی مون نایت متوجه شد که همه به جز خود آلکانتارا کشته شده اند، تصمیم گرفت به شدت و وحشتناک به او حمله کند.
اما این امر ادامه داشت تا اینکه شخصی به نام «تالتک» نزد آنها آمد و حقیقت را کشف کرد. به همین دلیل مون نایت کنار رفت و در نهایت تالتک آلکانترا را کشت. بعد از این اتفاقات، مون نایت پول آلکانتارا را برای خود گرفت و خانه ای برای زندگی خرید. در همین حین، در تلویزیون دید که نورمن آزبورن چه شده است. به همین دلیل به خود قول داد که در آینده نزدیک به آمریکا برگردد و او را شکست دهد.
بازگشت با یک انتقام
مون نایت در طول زندگی خود چندین بار جان خود را از دست داد و دوباره به زندگی بازگشت.
در این مدت، بتمن به شهر نیویورک بازگشت تا از نورمن آزبورن انتقام بگیرد. او این کار را زمانی انجام داد که بدون کشتن هیچ یک از دزدان، جلوی سرقت بانک را گرفت. این اتفاق باعث تعجب شدید نیروهای پلیس شد. در این مدت، کمیسر گوردون هنوز در تلاش بود تا بتمن را متقاعد کند تا به هوشیار وحشی و بی رحمی تبدیل شود که قبلا بود.
اما بتمن این موضوع را نپذیرفت و بدون توجه به وسوسه ها به فعالیت های خود ادامه داد. او مصمم بود که تمام اشتباهات قبلی خود را جبران کند و در این روند قهرمان جدیدی خلق کند. خبر بازگشت بتمن به سرعت در سراسر شهر پخش شد. وقتی نورمن آزبورن این خبر را شنید، بلافاصله اعلام کرد که بتمن یک بدعت گذار و دیوانه است که باید متوقف شود.
علاوه بر این، او به مردم شهرش قول داد که در آینده ای نزدیک، مون نایت به دلیل فعالیت های قهرمانانه و حزبی که قبلا انجام داده بود، دستگیر و مجازات خواهد شد. درست در همان لحظه، سنتری در مقابل مون نایت ظاهر شد و به او یادآوری کرد که او هرگز نمی تواند از گذشته خود فرار کند و دائماً در آینده مورد آزمایش قرار خواهد گرفت و نشان می دهد که یک قهرمان بزرگ است.
در این مدت، مون نایت به دنبال پروفایل که به دلیل هویت مجرمانه اش یک مخبر جنایتکار محسوب می شد، رفت و تمام اطلاعاتی را که در مورد «اسلاگ» و یک سری الماس دزدیده شده داشت، ارائه کرد. به این ترتیب مون نایت به دنبال اسلاگ رفت و با او و افرادش مقابله کرد. در همین حال، نورمن آزبورن «هود» را مأمور کرده بود که به دنبال مون نایت برود و او را متوقف کند.
هود اولین قدم را برداشت و به پروفایل رفت و از او خواست که مکان دقیق مون نایت را پیدا کند و به او اطلاع دهد. از طرفی پروفایل به گور بزرگترین دشمنش رائول بوشمن رفت تا مون نایت را شکست دهد. در همین حین، جیک به خانه برگشت و خبر فرار را در Ryon Craft دید.
به همین دلیل او دوباره لباس مخصوص مون نایت را پوشید و به دستیارش گفت که با خلبانش تماس بگیرد تا مون کوپتر را برای او بفرستد. با این حال، او نتوانست با این خلبان ارتباط برقرار کند. بنابراین، مون نایت تصمیم گرفت از وسیله نقلیه دیگر خود، Angel Wing استفاده کند. وقتی درهای گاراژ ویژه مون نایت باز شد، در کمال تعجب، فرنسی را با لباس هوانوردی در آنجا دید که با عصا راه می رفت. هنگامی که این دو دوست به یکدیگر پیوستند، فرنچی پشت فرمان مون کوپتر نشست و مون نایت را در میان درگیری بین زندانیان فراری انداخت.
خانچو در میان این همه هرج و مرج و کشمکش، همچنان در تلاش بود تا مون نایت را متقاعد کند که هدف مورد نظر خود را بکشد، اما تلاش او بی نتیجه ماند و این کار را نکرد. وقتی مون نایت با فرنچی تماس گرفت و از او خواست که برگردد، فرنچ اعلام کرد که نمی تواند این کار را انجام دهد زیرا گروه بزرگی از پرندگان آسمان را پوشانده اند و او نمی تواند از میان آنها عبور کند.
پرندگانی را که مترسک احضار کرد و به آنجا آورد. حالا، فرنچی برای رسیدن به خود مون نایت، حواس پرتی بزرگی را به سمت آن پرندگان پرت کرد و تهدید آنها را خنثی کرد. در حرکت بعدی، مون نایت به دنبال Scarecrow رفت و او را دستگیر کرد، اما او مدام با مون نایت بحث می کرد که به جای اتلاف وقت، بهتر است به دنبال دشمن قدیمی آنها، بوشمن، بروند و با او بجنگند.
بعد از شنیدن این حرف، مون نایت به سراغ یکی از رابطهای خود، کراولی، رفت تا از او هر خبری درباره اتفاقاتی که در خیابانها اتفاق میافتد، بگیرد. اما در همان لحظه، هر دو توسط بوشمن مورد حمله قرار گرفتند. بوشمن، پس از اذیت و آسیب رساندن به مون نایت، با RPG خود به سمت او شلیک کرد، اما به گوشهای از ساختمانهای اطراف برخورد کرد و به آستانه فروپاشی و نابودی رسید.
مون نایت سریعاً به آن ساختمان حمله کرد تا آن را نگه دارد و از سقوط آن جلوگیری کند. به طرف دیگر، بوشمن مون نایت را تنها گذاشت و با ارتش خود که از مجرمانی تشکیل شده بود که از ریون کرافت فرار کرده بودند، مبارزه کرد. پس از شکست دادن این افراد توسط مون نایت، علامت خود را روی ژاکت همه آنها حک کرد.
مرد عنکبوتی که شاهد فعالیت های مون نایت بود، به او نزدیک شد و قصد داشت او را متقاعد کند که فعالیت های قهرمانانه اش را متوقف کند. به خصوص قبل از اینکه به راه های وحشیانه و مرگبار خود بازگردد. زمانی که مون نایت این را شنید، بسیار عصبانی شد و اعلام کرد که روش های قهرمانانه او هیچ تأثیری نداشت زیرا نورمن آزبورن همچنان در مقام قدرت بود.
در این بین، مون نایت اطلاعات مهمی از کرولی دریافت کرد و به یکی از انبارهای OsCorp رفت و به جستجوی بوشمن پرداخت. به محض رسیدن به آنجا، مون نایت به انبار نفوذ کرد و جستجوی خود را برای بوشمن آغاز کرد، اما هیچ موفقیتی نداشت تا اینکه خود مارک را غافلگیر کرد. بعد از یک نبرد و کشمکش طولانی بین مون نایت و بوشمن، مارک سعی داشت دوباره در قالب بوشمن به مون نایت آسیب برساند.
بوشمن احساس خطر کرده بود و به مارک التماس کرد که از او دست بردارد و صورتش را نابود نکند. این خواهشها باعث شد تا تردید زیادی در قهرمان بوجود آید و در نهایت او این درخواست را رد کند. مارک به سرعت از آنجا رفت و به مقامات اجازه دادند تا با بوشمن برخورد کنند. در همین حین، پس از پیروزی مارک در میدان، پروفایل تصمیم گرفت که از غار کانشو خارج شود، به دلایلی که مشخص نیست.
پس از این اتفاقات، مون نایت متوجه شد که یک نفر قصد ورود به بیمارستان را به زور دارد. او بلافاصله به آنجا رفت و با ددپول روبرو شد که قصد داشت یک بیمار بستری شده را به قتل برساند. مون نایت ددپول را متوقف کرد و آنها درگیری کوتاهی را تجربه کردند، اما ددپول از پنجره بیرون پرید و از بیمارستان فرار کرد. بعد از فرار ددپول، مون نایت متوجه شد که فردی که نجات داد، در واقع رئیس جنایتکار اوکراینی بود که به دلیل سرطان در حال مرگ بود. این اتفاق باعث شد تا مون نایت شک و تردیدی درباره هویت خود به عنوان یک قهرمان داشته باشد.
پس از فرار از بیمارستان، ددپول به سراغ کارفرمایش رفت، زنی که پسرش توسط همان رئیس جنایتکار ربوده شده بود. مون نایت تصمیم گرفت با ددپول ملاقات کند و پس از مدتی صحبت، مون نایت برای نجات پسر کارفرمای ددپول به انبار رفت. مون نایت پسر را نجات داد و سرسپردگان رئیس جنایت را رها کرد تا پلیس بتواند با آنها برخورد کند. با این حال، دیری نگذشت که ددپول مبارزه خود را با مون نایت، درست از جایی که دفعه قبل متوقف کردند، از سر گرفت.
آنها در داخل سالن آینه ها در یک کارناوال با هم جنگیدند و طولی نکشید که به مبارزه با شمشیر تبدیل شد که مون نایت موفق شد در آن پیروز شود. وقتی جیک در خواب کابوس دید، ناگهان از خواب بیدار شد و با سرعت زیاد به بیمارستان رفت. اما او خیلی دیر شده بود و نتوانست رئیس جنایتکار را از دست کارفرمای ددپول نجات دهد. زن قبلاً به آنجا رسیده بود و با تزریق کلرید پتاسیم باعث از کار افتادن قلب او شد.
دوران قهرمانی
پس از وقایع داستان Dark Reign و Siege، نورمن آزبورن از موقعیت خود به عنوان “پلیس ارشد” آمریکا برکنار شد و سازمان او، H.A.M.M.E.R. به طور کامل منحل شد. کاپیتان استیو راجرز گروهی مخفی به نام انتقام جویان مخفی تشکیل داد تا به عنوان یک تیم ابرقهرمانی کاملاً مخفی فعالیت کنند. اما در کنار این گروه، تیم اصلی Avengers همچنان وجود داشت و به فعالیت خود ادامه می داد. استیو راجرز که قصد تشکیل این تیم جدید را داشت، به مون نایت نزدیک شد و از او خواست که به گروه جدیدش بپیوندد تا رستگاری پیدا کند. مون نایت این پیشنهاد را پذیرفت و اولین ماموریت او مقابله با “کاپیتان باراکودا” بود که در حال ربودن نفتکش ها بود.
مون نایت با انجام این ماموریت و نجات خدمه این تانکرها توانست خود را به دیگر اعضای تیم ثابت کند. ظاهراً در این ماموریت، کاپیتان باراکودا از شاخ پروتئوس برای احضار هیولاهای دریایی و نابودی نفتکش استفاده کرده بود، اما مون نایت با موفقیت با آنها مقابله کرد. پس از این ماموریت، مون نایت به همراه دوست انتقام جو دیگرش، Ant-Man، به پایگاه Roxxon رفتند و در آن نفوذ کردند.
پس از آخرین ماموریت خود، آنها مجبور شدند به مریخ بروند و هم تیمی دیگری به نام نوا را که در جستجوی تاج مار بود نجات دهند. اعضای این تیم برای انجام وظایف مختلف از یکدیگر جدا شدند. به همین دلیل Black Widow و Valkyrie به دنبال Moon Knight رفتند تا نوا را پیدا کنند.
وقتی نوا را پیدا کردند، او قبلاً تاج مار را روی سرش گذاشته بود و از قبل حضور آنها را حس کرده بود. به محض اینکه مون نایت و بلک ویدو با نوا مواجه شدند، بیهوش شدند. پس از اینکه تیم با تلاش فراوان توانست تهدیدی را که در مریخ وجود داشت از بین ببرد، به سیاره زمین بازگشتند و به ماموریت خود ادامه دادند. آنها در تلاش بودند تا بفهمند چه کسی قصد دارد تاج مار را بدزدد و چرا آن را می خواهد.
Shadowland
در این مدت، مون نایت به عمارت خود بازگشت و هنگامی که از خواب بیدار شد، از حضور خونشو غافلگیر شد. خونشو یک بار دیگر در تلاش بود تا مون نایت را متقاعد کند که به راه های مرگبار خود بازگردد و افراد مختلفی را به نام خود بکشد. جیک پس از چندین روز آزار و اذیت و آزار توسط شخصی به نام «شوالیه سایه»، مأموریت جدیدی از استیو راجرز دریافت کرد.
در طول این ماموریت، او باید به عنوان یک زندانی به Shadow Land نفوذ می کرد. درست زمانی که قهرمانان و نینجاهای گروه هندی درگیر نبرد با یکدیگر بودند، جیک شنل و ماسک سفیدی به تن کرد و به میدان جنگ پیوست. در آن لحظه، درویل از پشت به مارک حمله کرد، اما زمانی که مون نایت شروع به مبارزه با درویل کرد، یک موجود ناشناس در درون درویل بلافاصله به بدن مارک منتقل شد.
مارک اسپکتر چندین برابر دیگر ابرقهرمانان آموزش دیده بود.
به همین ترتیب، کانچو خیلی سریع ظاهر شد و به مون نایت اطلاع داد که برای اینکه بتواند این موجود را بکشد، به هلال یاقوت کبود نیاز دارد. هلال یاقوت کبود یک شی خاص است که بخشی از مجسمه اصلی کانچو است. به همین ترتیب، این شخصیت از کانچو خواست که این شی خاص را به او بدهد، اما کانچو در عوض میخواست درخواست خودش را برآورده کند.
این درخواست چیزی نبود جز این که مون نایت او را با نام خود بکشد، کاری که او هرگز قصد انجام آن را نداشت. وقتی دوباره به خانه و عمارت خود بازگشت، مارلین را غرق در خون خود دید. او متوجه شد که مارلین یک نوزاد را در شکم خود از دست داده است و Shadow Knight مقصر اصلی این حادثه بود. به همین ترتیب مون نایت به جایی رسید که با نام کانچو به کشتن رضایت داد و اول از همه با Shadow Knight شروع کرد.
وقتی دعوا بین آنها شروع شد و او مشغول از بین بردن گلایدرهای حریفش بود، این دیوانه نشان داد که او در واقع رندال اسپکتر است. این دو برادر به شدت با یکدیگر دعوا کردند اما در نهایت رندال فرار کرد. جیک که از کاری که رندال با مارلین کرده بود عصبانی بود، قبول کرد که رندال را تحت نام کانچو بکشد. به همین دلیل، خداوند مون نایت را از محل دقیق یاقوت کرسنت که در نیواورلئان بود آگاه کرد.
جیک پس از رسیدن به آنجا متوجه شد که این شی تحت کنترل یک فالگیر است و مجبور شد مبلغ زیادی برای آن بپردازد. وقتی جیک وارد کارناوال شد، رندال به او نزدیک شد و یاقوت کبود کرسنت را از او دزدید. به این ترتیب دعوای این دو برادر دوباره شروع شد. Shadow Knight به مون نایت اطلاع داد که او فقط این کارها را انجام می دهد زیرا توسط دستیار کانچو، Profile فرستاده شده است.
زمانی که میزان آسیب در حال افزایش بود، مون نایت کنترل مبارزه را به دست گرفت و کم کم Shroud Knight را به سمت یک لنگرگاه هدایت کرد. با این حال، او کاملاً آماده بود تا خود را بکشد و اطرافیانش را با دینامیت منفجر کند. به این ترتیب مون نایت هلال یاقوت کبود را به سمت شوالیه کفن پرتاب کرد و گلوی او را برید و باعث شد از پشت به داخل آب بیفتد. بلافاصله مون نایت به سمت سرزمین کفن رفت تا دوباره با داردویل و اعضای گروه هندی مقابله کند. پس از این اتفاقات، لژیونرهای قمری اعلام کردند که جیک لاکلی مرده است. بنابراین، او دیگر نمی تواند همان مارک اسپکتر باشد.
بازگشت به نیویورک
پس از پشت سر گذاشتن تمام این ماجراها، مارک با استفاده از پول قدیمی به شهر نیویورک بازگشت. در این مدت او یک سری سلاح و تجهیزات جدید مانند باتوم های ارتقا یافته و یک لیموزین خودران را در اختیار داشت. او همچنین نام “آقای نایت” را برای خود برگزیده بود و کت و شلوار، شلوار و ماسک سفید به تن داشت. او اکنون با شخصی به نام «فریک بیت» یا کارآگاه فلینک کار میکرد تا جنایات عجیب و غریب را با هم بررسی کنند.
لازم به ذکر است که مارک در مواقع لزوم هویت مستر نایت را رها می کرد و به عنوان همان مون نایت که حالا زره ارتقا یافته و پیشرفته ای داشت برمی گشت. او همچنین با کمک یک روانپزشک متوجه شد که هرگز مشکلی با اختلال هویت تجزیه ای نداشته است. با این حال، زمانی که ضمیر ناخودآگاه او یک کلون از خود ایجاد کرد، ذهن مارک مجبور شد با این چهار جنبه کنار بیاید و هماهنگی پیدا کند.
این موضوع آسیب زیادی به مغز و ذهن مارک اسپکتر وارد کرد. پس از مدتی، مون نایت با گروهی از روحانیون بی ارزش مواجه شد و قصد داشت با آنها بجنگد، اما به هیچ وجه نتوانست به آنها آسیب برساند. خونشو به او یادآوری کرد که برای انجام این کار بهتر است اشیاء مختلف مصری باستانی مانند سلاح ها و زره های طلسم شده را به دست آورید. سپس پس از به دست آوردن این اشیاء، مجدداً با این روحانیون مواجه شد و به مبارزه با آنها ادامه داد و موفق شد آنها را شکست دهد.
دلیل اینکه او ادعا کرد که تواناییهایش روی افراد «ماوراء طبیعی» به خوبی کار نمیکند این است که نگاه کردن به مارک به او آسیب فیزیکی میزند، مخصوصاً زمانی که مارک لباس خاص خود را پوشیده است. حالا این توضیح ارائه شده بود که یا کانچو واقعی است و حضور او توانایی های نیمرخ اختلال را به هم می زند یا مارک آنقدر دیوانه است که اعتقاد و اعتماد او به جادو به خصوص کانچو باعث اختلال در توانایی های پروفایل اختلال می شود.