نقد و بررسی فیلم بروتالیست (The Brutalist) | سفری آشوبناک
فیلم بروتالیست یه اثر پر سر و صداست که قبل از اکرانش تو جشنواره ونیز، حسابی منتقدا و مخاطبا رو کنجکاو کرد. اما تجربههای چند سال اخیر سینما بهمون یاد داده که هر چقدر بیشتر منتظر یه فیلم باشی، احتمال سرخوردگیات هم بیشتره. The Brutalist، ساخته بردی کوربت، یه اثر استاندارد و قابل تحسینه، ولی اون شاهکاری که نقدهای اولیه قولش رو دادن نیست. این فیلم با زیرمتنهای سنگین و روایتی آشفته، سعی داره هم به هلوکاست بپردازه و هم رویای آمریکایی رو زیر سوال ببره، اما تو این مسیر گاهی گم میشه.با سرگرم پلاس همراه باشید.
فیلم بروتالیست اولین بار تو جشنواره ونیز اکران شد و جایزه شیر نقرهای بهترین کارگردانی رو برای کوربت برد. این جایزه، همراه با تبلیغات گسترده، این اثر رو به یکی از امیدهای اسکار تبدیل کرده. اما نباید فراموش کنیم که سینما، قبل از هنر بودن، یه دنیای سیاسه. موضوع حساس هلوکاست و مهاجرت تو فیلم The Brutalist باعث شده که بعضی منتقدا بیش از حد تحویلش بگیرن، در حالی که شاید تو نگاه بیطرف، این فیلم اونقدرها هم بینقص نباشه. با این حال، تو سالی که پر از فیلمهای متوسط بوده، فیلم بروتالیست یه اثر قابل تحمل و گاه گیراست، هرچند برای من، گزینههایی مثل (آنورا) یا (اتاق کناری) جذابترن.
ارتباط فیلم بروتالیست با پیانیست
هشدار: از اینجا داستان لو میره.
اگه (پیانیست) رومن پولانسکی رو دیده باشین، نمیتونین آدرین برودی و اون نگاه معصوم و غمانگیزش رو فراموش کنین. برودی تو پیانیست، نقش ولادیسلاو اشپیلمان، یه پیانیست لهستانی رو بازی کرد که تو دل جنگ جهانی دوم و هلوکاست، همهچیز، از خانواده تا موسیقیش رو از دست داد. حالا تو فیلم The Brutalist، برودی دوباره یه نقش مشابه داره: لازلو توث، یه معمار یهودی که بعد از جنگ به آمریکا مهاجرت کرده. کوربت خیلی هوشمندانه از حضور برودی استفاده کرده تا یه پل احساسی به پیانیست بزنه. انگار لازلو ادامه همون اشپیلمانه که از هلوکاست جان سالم به در برده و حالا تو دنیای پس از جنگ، دنبال یه زندگی جدیده.
فیلم بروتالیست یه سوگنامهست برای زندگی یهودیها بعد از جنگ، درست مثل پیانیست که مرثیهای برای خود جنگ و نسلکشی بود. هر دو فیلم پر از درد و ناامیدین، پر از حس از دست دادن آرزوها. انتخاب برودی برای نقش لازلو، یه تصمیم حسابشدهست؛ اگه اون نبود، فیلم The Brutalist نمیتونست اینقدر سریع با مخاطب ارتباط برقرار کنه. این ارجاع به پیانیست، یه جور اعتبار به فیلم میده و حس نوستالژیک هلوکاست رو زنده میکنه، چیزی که بدون برودی شاید گم میشد.
شروع فیلم بروتالیست: کابوس وارونه
فیلم بروتالیست با صدای جیغ یه زن شروع میشه و روایتش رو تو سه ساعت و نیم پهن میکنه. تو سکانس اول، یه زن زخمی رو میبینیم که بعداً معلوم میشه ژوفیا، خواهرزاده لازلوعه. جنگ تموم شده، متفقین پیروز شدن و حالا قراره ترومای بعد از جنگ رو ببینیم. مونولوگ ابتدایی، حال و هوای جهانی رو که از نازیها رها شده نشون میده. بعد، لازلو رو تو یه کشتی میبینیم که به سمت آمریکا میره. اولین چیزی که میبینه، مجسمه آزادیه، اما وارونه! این تصویر، استعارهای گلدرشته از رویای آمریکایی که قراره برای لازلو به کابوس تبدیل بشه.
لازلو، که تو پیانیست از نازیها فرار کرده بود، حالا تو آمریکا باید بهعنوان یه مهاجر یهودی بازم بجنگه تا زنده بمونه. وقتی از کشتی پیاده میشه، با بینی شکسته و نگاه پر از داغ جنگ، وارد یه دنیای جدید میشه. فیلم The Brutalist از همون اول میخواد بهت بگه که هیچ جای دنیا برای یه آواره امن نیست. لازلو به پسرعموش آتیلا پناه میبره، کسی که حالا کاتولیک شده، اسمش رو عوض کرده و با یه زن آمریکایی زندگی میکنه. آتیلا میگه: مردم اینجا از کسبوکار خانوادگی خوششون میاد، ولی منظورش یه زندگی کاتولیکیه، نه یهودی.
شخصیتپردازی در فیلم بروتالیست: لازلو، مهاجر سرگشته
فیلم بروتالیست تو پرده اولش، یه درام انسانی قویه که روی شخصیت لازلو توث، با بازی آدرین برودی، تمرکز داره. لازلو بعد از ورود به آمریکا، کنار پسرعموش آتیلا میمونه و برای یه ثروتمند یه کتابخونه طراحی میکنه. اینجا فیلم The Brutalist آرومآروم شروع به شخصیتپردازی میکنه. لازلو یه یهودی مهاجر بااستعداده که هیچکس نمیخوادش. مثل اشپیلمان تو پیانیست، اونم یه هنرمنده، ولی بهخاطر هویت یهودیش تو جامعه مسیحی جایی نداره. این تضاد، هسته اصلی دنیای کوربت و پولانسکی تو این دو فیلمه.
فیلم بروتالیست تو این بخش، لازلو رو از خونه آتیلا تا کار سخت جابهجایی ذغالسنگ دنبال میکنه. از زندگی تو کلیسا و صف غذای مجانی تا نامهنگاری با همسرش که از اردوگاه نازیها جون سالم به در برده، همهچیز نشوندهنده تلاش لازلو برای بقاست. اون حتی به دوست سیاهپوستش کمک میکنه، که این نشون میده قلبش هنوز زندهست، هرچند دنیا دورش بیرحمه. فیلم The Brutalist اینجا میخواد قصه بگه و به کاراکترش اهمیت بده، و تا حد زیادی موفق هم هست.
ترکیب ژانرها در فیلم بروتالیست
فیلم بروتالیست تو پرده اول، یه ترکیب ژانری جذابه. از یه طرف یه درام انسانیه که لازلو رو تو مبارزه با سرنوشتش نشون میده، از طرف دیگه حال و هوای نوآر داره. نورپردازیهای تیره، تنهایی لازلو و حس سرگشتگیش، انگار از یه فیلم جنایی کلاسیک اومده. همسر آتیلا با موهای بلوند و رژ لب قرمز، شبیه femme fataleهای نوآره که قهرمان رو به سمت نابودی میبره. لازلو، که از هلوکاست فرار کرده، حالا تو یه زندگی نوآری گرفتار شده که زیرمتنش پر از درده.
این ترکیب ژانری تو فیلم The Brutalist، لازلو رو به یه قهرمان نوآر تبدیل میکنه: تنها، بیهدف و بیامید تو رویای آمریکایی که براش کابوسه. هروئین و روسپیها تنها چیزاییان که دردش رو کم میکنن. اینجا دیگه یادمون میره که اون یه بازمانده هلوکاسته؛ انگار یه کاراکتر نوآر کلاسیکه که از ایدئولوژی نازیها به دام استثمار آمریکایی افتاده. کوربت با این رویکرد، یه تفاوت جالب به ژانر هلوکاست اضافه میکنه و نشون میده که بعد از جنگ هم زندگی برای یهودیها آسون نبوده.
پایان پرده اول و شروع مشکلات
تا سکانسی که هریسون، یه سرمایهدار فیلادلفیایی، سراغ لازلو میاد، فیلم بروتالیست عالی پیش میره. یه درام انسانی با ایدههای ضدجنگ و حال و هوای نوآر که مخاطب رو جذب میکنه. اما از شروع پرده دوم، همهچیز عوض میشه. کوربت نمیتونه جهانش رو جمع کنه و قصهپردازی قوی پرده اول رو ادامه بده. دوستی لازلو و هریسون، که نقطه عطف داستانه، درام رو به سمت جدیدی میبره، ولی زیرمتنها و ایدههای زیاد باعث میشن فیلم بروتالیست آشفته بشه. دنیای نوآری کمکم رنگ میبازه و مخاطب منتظر یه پرداخت درست میمونه که تا آخر فیلم بهش نمیرسه.
معماری در فیلم بروتالیست: استعارهای ناکام
اسم فیلم The Brutalist از سبک معماری بروتالیسم میاد، سبکی که تو دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ با بتن و سادگی، خرابیهای جنگ رو بازسازی میکرد. کوربت میخواد از این سبک بهعنوان یه شخصیت استفاده کنه. لازلو، یه معمار نابغهست که هلوکاست زندگیش رو نابود کرده و حالا قراره برای هریسون یه بنای عظیم بسازد. اون نقشه میکشه، ماکت میسازه و بودجه رو حساب میکنه، انگار تو این کار داره جایگاهش رو پیدا میکنه. اما سوال اینجاست: معماری چقدر تو شخصیتپردازی لازلو نقش داره؟
جواب ناامیدکنندهست. تو فیلم بروتالیست، اگه معماری رو از لازلو بگیری و جاش یه شغل دیگه بذاری (مثلاً نویسنده یا نقاش)، چیزی عوض نمیشه. ارتباط لازلو با معماری گنگه و سبک بروتالیست نمیتونه با درام انسانی پرده اول پیوند بخوره. این استعاره که میتونست جذاب باشه، خیلی زود گلدرشت و بیاثر میشه. نه رابطه لازلو با معماری مشخصه، نه نقش آمریکا تو این وسط درست پرداخت میشه. فیلم The Brutalist اینجا یه فرصت بزرگ رو از دست میده.
تغییر مسیر در فیلم بروتالیست: از درام انسانی به ایدههای پراکنده
فیلم بروتالیست تو پرده دومش مسیرش رو عوض میکنه و از یه درام انسانی قوی به سمت یه داستان پر از ایدههای ناپخته میره. بعد از اینکه لازلو با هریسون، سرمایهدار فیلادلفیایی، وارد همکاری میشه، فیلم The Brutalist سعی میکنه لایههای جدیدی به روایتش اضافه کنه، ولی این تلاش به آشفتگی منجر میشه. دنیای نوآری جذاب پرده اول کمکم محو میشه و جای خودش رو به زیرمتنهایی میده که خوب پرداخت نمیشن. کوربت انگار نمیدونه چطور این همه ایده رو تو یه فیلم سه ساعت و نیمه جمع کنه.
لازلو تو این بخش قراره یه بنای عظیم برای هریسون بسازه، یه یادبود برای مادرش که از نظر بقیه غیرممکنه. اون با استعدادش نقشه میکشه و پروژه رو جلو میبره، ولی فیلم بروتالیست نمیتونه از این موقعیت برای شخصیتپردازی استفاده کنه. معماری، که اسم فیلم ازش اومده، قرار بود یه شخصیت باشه، اما تو عمل فقط یه ابزاره که لازلو رو مشغول نگه میداره. اگه به جای معمار، لازلو یه شغل دیگه داشت، داستان فرقی نمیکرد. اینجاست که فیلم بروتالیست یه پل لازم داره تا درام انسانی پرده اول رو به درام هنری پرده دوم وصل کنه، ولی این پل هیچوقت ساخته نمیشه.
آمریکا بهعنوان شخصیت در فیلم بروتالیست
هرچند معماری تو فیلم The Brutalist گم میشه، آمریکا بهعنوان یه کاراکتر برجسته خودش رو نشون میده. مجسمه وارونه آزادی، که از اول فیلم معرفیه، تا آخر سر جاش میمونه و یه تصویر قوی از رویای آمریکایی میسازه که برای مهاجرا کابوسه. بیخانمانها، زندگی تو کلیسا، گداها تو وسایل نقلیه، خونه کثیف لازلو، بیمارستانهای شلوغ و هروئینی که همهجا هست، همگی یه آمریکا رو نشون میدن که با تبلیغاتش فرق داره. این پرداخت عمیق از آمریکا، یکی از نقاط قوت فیلم بروتالیست تو پرده دومه که مخاطب رو به فکر میبره.
فیلم بروتالیست اینجا نشون میده که رویای آمریکایی برای لازلو و امثال اون فقط یه وعده پوچه. لازلو، که از هلوکاست فرار کرده، حالا تو سرزمینی گیر افتاده که به مهاجرا و یهودیها روی خوش نشون نمیده. این تضاد با پیانیست، که تمرکزش رو نازیها بود، فیلم رو متفاوت میکنه و یه نگاه تازه به زندگی بعد از جنگ میده.
زیرمتنهای ضدیهود و مهاجرت
یه ایده دیگه تو فیلم The Brutalist، تفکرات ضدیهوده که تو پرده دوم پررنگتر میشه. تو پرده اول، همسر کاتولیک آتیلا لازلو رو از خونه بیرون میکنه، و حالا تو زندگی با هریسون، این نفرت بیشتر خودش رو نشون میده. مسیحیها و پروتستانها نمیخوان یه یهودی براشون بنای یادبود بسازه. لازلو همه تلاشش رو میکنه، ولی همه ازش متنفرن. ایدئولوژی ضدیهود، که تو پیانیست با نازیها بود، اینجا تو قلب آمریکا ادامه داره. خونه لازلو با رنگهای سرد و دیوارهای ترکخورده، انگار از دوران رکود بزرگ اومده، نه از یه آمریکا پررونق.
بیشتر بخوانید:
نقد فیلم شماره ۲۴ (Number 24) | شخصیت تاریخی گونار سونستبی
فیلم The Brutalist میخواد نشون بده که چرا یهودیها بعد از جنگ به فکر ساختن اسرائیل افتادن. لازلو، که تو اروپا و آمریکا جایی نداره، نماینده یه نسل سرگشتهست. این زیرمتن خوب کار میکنه و حس همدردی با لازلو رو تو مخاطب بیدار میکنه، ولی بهخاطر شلوغی ایدهها، کامل پرداخت نمیشه.
ضعف کارگردانی کوربت
کوربت تو فیلم بروتالیست میخواد همهچیز رو نشون بده: هلوکاست، مهاجرت، ضدیهود، معماری، سرمایهداری و حتی تبعیض نژادی با ورود گوردون، یه کاراکتر سیاهپوست. ولی این همه ایده تو سه ساعت جا نمیگیرن. کارگردانی کوربت، بهجز چند سکانس مثل مجسمه وارونه آزادی، تصادف قطار و معدن مرمر ایتالیا، خیلی خلاق نیست. بیشتر وقتا به دیالوگهای معمولی و نماهای ساده بسنده میکنه. پالت رنگی سرد و خونه زوار دررفته لازلو یه حس نوآری میدن، ولی کافی نیستن که ایدههای بزرگ فیلم رو به دوش بکشن.
فیلم بروتالیست اینجا نشون میده که کوربت به یه زمان بیشتر یا یه تمرکز دقیقتر نیاز داشته تا این جهان رو درست بسازه. معماری و بروتالیسم، که میتونستن استعارههای قوی باشن، گم میشن و جای خودشون رو به زیرمتنهای دیگه میدن.
فیلم The Brutalist تو پرده دوم و سومش غرق ایدههای جاهطلبانه میشه که کوربت نمیتونه همشون رو درست جمع کنه. لازلو، که حالا برای هریسون کار میکنه، قرار بود با معماری بروتالیست یه بنای عظیم بسازه و از این راه، هم خودش رو پیدا کنه و هم بهعنوان یه استعاره، دنیای پس از جنگ رو بازسازی کنه. اما این ایده تو فیلم بروتالیست گنگ میمونه. معماری، که اسم فیلم ازش اومده، نه به شخصیتپردازی لازلو عمق میده و نه با زیرمتنهای دیگه ارتباط محکمی پیدا میکنه. کوربت میخواد بگه لازلو با بتن و سادگی بروتالیسم، خرابیهای جنگ رو ترمیم میکنه، ولی این استعاره خیلی زود کمرنگ میشه و به چشم مخاطب گلدرشت میاد.
به جاش، فیلم The Brutalist روی آمریکا و رویای وارونهش تمرکز میکنه. خونه سرد و ترکخورده لازلو، بیمارستانهای شلوغ، هروئین همهجا حاضر و نفرت از مهاجرا، یه تصویر تلخ از سرزمین موعود میسازه. اینجاست که آمریکا خودش یه کاراکتر میشه، قویتر از معماری یا حتی خود لازلو. فیلم بروتالیست تو این بخش نشون میده که لازلو، با وجود استعدادش، تو جامعهای که ضدیهود و ضدمهاجره، جایی نداره. این زیرمتن بهتر از معماری کار میکنه و حس همدردی با لازلو رو تقویت میکنه.
ضدیهود و شکلگیری اسرائیل در فیلم بروتالیست
یکی از زیرمتنهای قویتر تو فیلم بروتالیست، نگاهش به ایدئولوژی ضدیهوده. تو پرده دوم، مسیحیها از اینکه یه یهودی براشون بنای یادبود میسازه عصبانین. لازلو هر چقدر تلاش میکنه، بازم طرد میشه. این نفرت، که تو پیانیست با نازیها بود، اینجا تو آمریکا ادامه داره و نشون میده که هلوکاست تموم شده، ولی تبعیض نه. فیلم بروتالیست میخواد بگه این تجربهها باعث شد یهودیها به فکر ساختن اسرائیل بیفتن، یه سرزمین که مال خودشون باشه. این ایده خوب شروع میشه، ولی بهخاطر شلوغی روایت، کامل پرداخت نمیشه.
کوربت حتی تبعیض نژادی رو با کاراکتر گوردون، یه سیاهپوست، وارد فیلم میکنه. لازلو بهش کمک میکنه، ولی این خط داستانی هم نیمهکاره میمونه. فیلم بروتالیست انگار میخواد همه مشکلات اجتماعی رو تو سه ساعت و نیم جا بده، ولی این جاهطلبی به ضررش تموم میشه. سرمایهداری هم یه زیرمتن دیگهست؛ هریسون، با ثروتش، لازلو رو استخدام میکنه و هنرش رو به تملک خودش درمیاره. این رابطه نشوندهنده استثمار مهاجراست، ولی بازم عمیق نمیشه.
کارگردانی کوربت: فرصتهای از دسترفته
از نظر کارگردانی، فیلم بروتالیست پتانسیل زیادی داره که استفاده نمیشه. کوربت تو چند سکانس مثل مجسمه وارونه آزادی، تصادف قطار، تعرض هریسون به لازلو و معدن مرمر ایتالیا، استعدادش رو نشون میده. این لحظات بصری قویان و حس رو منتقل میکنن، ولی بیشتر فیلم به دیالوگهای معمولی و نماهای ساده تکیه داره. پالت رنگی سرد و خونه زوار دررفته لازلو یه حس نوآری میدن، ولی برای یه فیلم با این همه ایده، اینها کافی نیستن.
فیلم بروتالیست میتونست با کارگردانی خلاقتر، زیرمتنهاش رو بهتر به تصویر بکشه. مثلاً رابطه لازلو با معماری میتونست از طریق میزانسن یا نماهای خاص عمیقتر بشه، ولی کوربت این فرصت رو از دست میده. خیلی از ایدهها، مثل بروتالیسم یا تبعیض نژادی، تو سطح میمونن و مخاطب رو منتظر یه پرداخت دراماتیکتر میذارن.
پایانبندی: شعاری و ناتمام
پایانبندی فیلم بروتالیست یه کولاژ شلوغه که سعی داره همهچیز رو جمع کنه، ولی نتیجه شعاری میشه. پلانهایی که انگار از آرشیو اومدهان، میخوان به فیلم اعتبار تاریخی بدن، مثل پیانیست، ولی زیادی گلدرشتن. نطق خواهرزاده لازلو هم یه مرثیه نخنما برای مهاجراست که حس مصنوعی داره. فیلم بروتالیست تو این بخش میخواد یه جمعبندی احساسی بده، ولی به جاش مخاطب رو با یه حس ناتمام رها میکنه. کوربت انگار نمیدونه چطور این سفر مشقتبار رو تموم کنه.
جمعبندی فیلم بروتالیست: جاهطلبی ناتمام کوربت
فیلم بروتالیست یه اثر جاهطلبانهست که میخواد تو سه ساعت و نیم، یه دنیا ایده رو به مخاطبش نشون بده: هلوکاست، مهاجرت، ضدیهود، معماری، سرمایهداری، تبعیض نژادی و رویای وارونه آمریکایی. اما این جاهطلبی، پاشنه آشیلش میشه. بردی کوربت سعی کرده همهچیز رو تو فیلم بروتالیست جا بده، ولی نتیجه یه روایت آشفتهست که خیلی از زیرمتنهاش نیمهکاره میمونن. اگه به پیانیست نگاه کنیم، میبینیم که پولانسکی با تمرکز روی یه داستان ساده و کارگردانی دقیق، یه اثر ماندگار ساخت. اما فیلم بروتالیست، با این همه ایده، نمیتونه به اون سطح برسه.
معماری، که اسم فیلم ازش اومده، میتونست یه استعاره قوی باشه. لازلو، یه یهودی جنگزده، با سبک بروتالیست قرار بود دنیای نابودشده رو بازسازی کنه، ولی این ایده تو فیلم بروتالیست گم میشه. به جاش، آمریکا و ضدیهود بهعنوان کاراکترهای اصلی برجسته میشن و بهتر از بقیه پرداخت میشن. مجسمه وارونه آزادی، زندگی سخت مهاجرا و نفرت از لازلو، یه تصویر تلخ و واقعی از رویای آمریکایی میسازن که تو ذهن میمونه. اما حتی این زیرمتنها هم بهخاطر شلوغی روایت، کامل نمیشن.
مقایسه با پیانیست و نقاط قوت
فیلم بروتالیست بهوضوح از پیانیست الهام گرفته، بهخصوص با حضور آدرین برودی. لازلو انگار ادامه اشپیلمانه، ولی تو یه دنیای جدید. این ارجاع، یه نقطه قوت بزرگه که حس نوستالژیک و احساسی رو به فیلم میده. برودی با نگاه غمانگیزش، دوباره مخاطب رو به دل هلوکاست و تروماهاش میبره. اما برعکس پیانیست، که یه خط داستانی مشخص داشت، فیلم بروتالیست تو پراکندگی غرق میشه. کوربت میخواد هم مرثیهای برای یهودیها باشه، هم نقدی به آمریکا و هم یه درام هنری، ولی این ترکیب به ضررش تموم میشه.
نقاط قوت فیلم بروتالیست، تو لحظات بصریش مثل مجسمه وارونه، معدن مرمر ایتالیا و سکانس تصادف قطاره. اینها نشون میدن که کوربت استعداد داره، ولی کارگردانیش تو بیشتر فیلم به دیالوگهای ساده و نماهای معمولی محدود میشه. اگه تمرکز بیشتری رو میزانسن و خلاقیت بصری داشت، شاید میتونست ایدههاش رو بهتر منتقل کنه.
پایانبندی و حس ناتمام
پایانبندی فیلم بروتالیست یه تلاش ناکام برای جمع کردن داستانه. پلانهای آرشیوی و نطق خواهرزاده لازلو میخوان یه حس تاریخی و احساسی بدن، ولی زیادی شعاری و گلدرشتن. انگار کوربت میخواسته مثل پیانیست یه پایان بهیادموندنی بسازه، ولی نتیجه یه مرثیه نخنما برای مهاجراست که مخاطب رو راضی نمیکنه. فیلم بروتالیست تو این بخش، حس ناتمامی رو بهت میده؛ انگار سفری طولانی رو شروع کردی، ولی به مقصد نرسیدی.
ارزش تماشا و جایگاه فیلم بروتالیست
فیلم بروتالیست تو دسته آثار هلوکاستی و ضدجنگ، یه اثر متوسطه. نمیتونه به پای پیانیست یا فهرست شیندلر برسه و تو خاطر مخاطب ماندگار نمیشه. اما با وجود ضعفهاش، یه تجربه قابل تحمله که گاهی گیرات میکنه. اگه به درامهای سنگین و زیرمتنهای اجتماعی علاقه داری، این فیلم چیزی برای عرضه داره. حضور برودی، اتمسفر نوآری پرده اول و نقد تلخ به رویای آمریکایی، نقاط قوتیان که نمیشه نادیده گرفت.
کوربت میتونست با تمرکز روی یه ایده اصلی، مثلاً ضدیهود یا معماری، یه فیلم قویتر بسازه. یا شاید اگه به جاش یه مینیسریال میساخت، فرصت بیشتری برای پرداخت این همه زیرمتن داشت. تو حالت فعلی، فیلم بروتالیست یه تلاش جاهطلبانهست که تو اجرا لنگ میزنه. با این حال، برای کسایی که دنبال یه نگاه تازه به هلوکاست و مهاجرتن، ارزش یه بار دیدن رو داره.
فیلم بروتالیست یه سفر مشقتبار برای کوربت و مخاطباش بوده. از تلفیق ژانرها و ایدهها تا پرداختهای نیمهکاره، این فیلم پر از پتانسیلهای از دسترفتهست. ولی تو سالی که پر از آثار نهچندان خوب بوده، یه اثر متفاوته که حرف برای گفتن داره، حتی اگه نتونه همه حرفاش رو کامل بزنه. اگه صبر داری و از فیلمهای سنگین خوشت میاد، یه شانس بهش بده، ولی انتظار یه شاهکار مثل پیانیست رو نداشته باش.