بررسی بازی The Forgotten City | ساختار روایی چندلایه و عناصر تاریخی
بازی The Forgotten City اثری منحصر بهفرد در ژانر ماجراجویی و معمایی است که موفق شده مفاهیم فلسفی، ساختار روایی چندلایه و عناصر تاریخی را در قالب تجربهای تعاملی و تکرارشونده به مخاطب ارائه دهد. این بازی که ریشه در یک ماد تحسینشده برای Skyrim دارد، توسط تیم کوچک Modern Storyteller توسعه یافته و توانسته با استفاده از ظرفیتهای فنی موتور Unreal Engine، اثری مستقل و بسیار تاثیرگذار خلق کند. بازی The Forgotten City بهجای تکیه بر جلوههای بصری پرزرقوبرق یا اکشنهای مداوم، تمرکز خود را بر گفتوگو، تحلیل، اخلاق و ساختار روایی پیچیدهای قرار داده که بر محور زمان و تصمیمات بازیکن بنا شده است.
در همان آغاز بازی The Forgotten City، بازیکن بدون نام و پیشزمینه مشخص وارد جنگلی ناشناخته میشود و پس از یافتن مجسمهای طلایی و تعامل با شخصیتی مرموز، به درون شهری مخفی در دل کوهستان منتقل میشود. این شهر، بازماندهای از دوران روم باستان، با قوانین خاص و محیطی بسته، تحت سلطه قانونی بهنام قانون طلایی است. بر اساس این قانون، اگر یکی از ساکنان مرتکب گناهی شود، تمام افراد شهر به مجازات الهی گرفتار شده و تبدیل به مجسمههای طلایی میشوند.
همین قانون، محور اصلی تنش و روایت بازی است و باعث میشود بازیکن همواره در وضعیت معلقی میان اخلاق، فریب، حقیقتگویی و تحلیل قرار گیرد. بازی The Forgotten City از همین نقطه، بازیکن را وارد چالشی ذهنی میکند که در آن، هر گفتوگو و هر انتخاب میتواند آغازی بر یک چرخه جدید یا پایانی تلخ برای ساکنان شهر باشد.یکی از نقاط قوت چشمگیر بازی The Forgotten City طراحی هنری و معماری شهری است که با دقت فراوان بازسازی شده است.
محیط زیرزمینی بازی، با ستونهای عظیم، حمامهای عمومی، قصرها، معابد و مجسمههای نمادین، بازتابی دقیق از فرهنگ و زیباییشناسی روم باستان است. این فضا نهتنها چشمنواز و تاریخی است، بلکه بهلحاظ روایی نیز پر از جزئیات معنادار است. هر بنای معماری، هر شیء باستانی و هر علامت دیواری، اطلاعاتی درباره باورها، وقایع و شخصیتهای شهر در اختیار بازیکن قرار میدهد. این تعادل میان زیبایی بصری و روایت ضمنی، بازی را از نظر فضاسازی در سطحی بسیار بالا قرار داده است. از سوی دیگر، افکتهای نوری، بازتابها و پویایی نور طبیعی در فضای بسته و تاریک شهر، حس خفقان و اضطرابی دائمی را بهخوبی منتقل میکند.
طراحی شخصیتها نیز به همان اندازه دقیق و عمیق است. هر یک از شهروندان، پیشینهای مجزا، دیدگاه فلسفی متفاوت و ارتباطاتی پیچیده با سایر شخصیتها دارند. بازیکن میتواند با هر یک از آنها وارد مکالمه شود، رازهایشان را کشف کند و گاه با انتخاب یک گزینه گفتوگو، مسیر زندگیشان را تغییر دهد.
در بازی The Forgotten City، هیچ شخصیتی کاملاً خوب یا کاملاً بد نیست؛ بلکه مجموعهای از باورها، ترسها، طمع، عشق، وظیفه و پشیمانی آنها را شکل داده است. همین امر باعث شده تا تعامل با شهروندان بازی بهمراتب واقعیتر، معنادارتر و تأثیرگذارتر از بازیهای مشابه باشد. شخصیتها با صدایی طبیعی، دیالوگهای خوبنوشتهشده و رفتارهای انسانی، هرکدام بخشی از معمای اصلی را در خود دارند و بازیکن باید بهدقت آنها را بشناسد و تحلیل کند.
یکی از مؤلفههای اساسی گیمپلی بازی، ساختار حلقه زمانی است. بازیکن پس از هر خطای اخلاقی یا وقوع اتفاقی که منجر به نقض قانون طلایی شود، به ابتدای روز بازمیگردد. این چرخه، هم بهعنوان مکانیزم نجاتدهنده عمل میکند و هم ابزار کشف حقیقت است. در بازی The Forgotten City، تنها از طریق تکرار، آزمونوخطا و شناخت رفتار شخصیتهاست که میتوان به واقعیت پشت پرده وقایع پی برد. این ساختار روایی موجب شده که بازی نهتنها بهلحاظ فنی نوآور باشد، بلکه تجربهای شبیه به یک معمای زنده خلق کند که در آن بازیکن هر بار با دانش بیشتر، به شکلی دقیقتر وارد تعامل میشود.
از لحاظ صوتی، طراحی بازی در سطح بالایی قرار دارد. صدای محیط، موسیقی ملایم و مرموز، و افکتهای صوتی نظیر زمزمههای دوردست یا صدای قطرات آب در غار، همگی در خدمت القای فضای تعلیق و اسرارآمیز هستند. گفتوگوهای شخصیتها با صداپیشگی مناسب اجرا شدهاند و لحنها بهدرستی با شخصیتپردازی هماهنگاند. موسیقی بازی، که ترکیبی از قطعات کلاسیک و فضای مینیمال را شامل میشود، نقش مهمی در ایجاد حس درونی شهر، تاریخ و موقعیت فکری بازیکن دارد.
در ادامه تجربه بازی The Forgotten City، عمق فلسفی و اخلاقی روایت بیش از پیش خودنمایی میکند. بازی نهتنها از نظر فنی و گرافیکی چشمگیر است، بلکه با ایجاد فضایی فکری و اخلاقی، بازیکن را به تفکر درباره مفاهیمی چون عدالت، اختیار، سرنوشت و گناه وامیدارد.
قانون طلایی، که هسته اصلی مکانیسم روایی و گیمپلی بازی را شکل میدهد، بهعنوان ساختاری اخلاقی مطرح میشود که در آن، کوچکترین تخطی از ارزشهای اخلاقی باعث فاجعهای جمعی میشود. این ساختار، بازیکن را در جایگاهی پیچیده قرار میدهد: آیا باید سکوت کند و از فاجعه جلوگیری کند یا با افشای حقیقت، قانون را بشکند و در عوض عدالت فردی را برقرار سازد؟ بازی The Forgotten City با چنین دوگانگیهایی، مرز میان درستی و نادرستی را مبهم میکند و اجازه نمیدهد که بازیکن به تصمیمگیریهای ساده یا مطلق پناه ببرد.
در خلال پیشروی در داستان، بازیکن با شخصیتهایی روبهرو میشود که هرکدام نماینده یک دیدگاه فلسفی یا مذهبی خاص هستند. برخی از آنها نماینده نگاه رواقی، برخی دیگر دیدگاه مسیحی یا اگزیستانسیالیستی دارند. گفتوگو با این افراد، نهتنها به کشف راهحلهای عملی برای معماهای بازی کمک میکند، بلکه فرصتی برای بررسی تضادهای فکری میان دیدگاههای مختلف درباره ماهیت گناه، عدالت و مسئولیت فراهم میآورد. در بازی The Forgotten City، گفتوگوها صرفاً ابزار پیشبرد داستان نیستند، بلکه نوعی آزمایشگاه فکری هستند که بازیکن را وادار به مشارکت فعال در تبیین جهان بازی میکنند.
تکرار حلقه زمانی، با وجود اینکه ممکن است در نگاه اول تکراری بهنظر برسد، در عمل به ابزاری روانشناختی برای بازیکن تبدیل میشود. هر بازگشت به ابتدای روز، نه بازگشتی فیزیکی، بلکه نوعی بازتاب ذهنی از پذیرش شکست، بازاندیشی، اصلاح تصمیمها و آموختن از اشتباهات گذشته است. این ویژگی، بازی The Forgotten City را از بسیاری از آثار مشابه متمایز میکند، چرا که در آن، پیشرفت صرفاً با کسب آیتم یا شکست دشمنان حاصل نمیشود، بلکه با درک دقیقتر از رفتار انسانها، تحلیل اخلاقی شرایط و تنظیم گفتوگوها بر اساس شناخت پیشین، مسیر بازی تغییر میکند. در این اثر، دانستن بیشتر، قدرتی واقعی به شمار میرود.
بیشتر بخوانید:
بررسی بازی No More Heroes 3 | قهرمانان ابدی
یکی از زیباییهای طراحی گیمپلی بازی، امکان اجرای راهحلهای خلاقانه برای هر معماست. برخلاف بسیاری از بازیها که تنها یک مسیر صحیح برای حل هر مشکل ارائه میدهند، در بازی The Forgotten City، بازیکن میتواند از چندین مسیر، با درجات متفاوتی از خطر، مداخله یا فریب، به اهداف خود برسد. مثلاً در مواجهه با شخصیتی که قصد ارتکاب گناه دارد، بازیکن میتواند او را متقاعد کند، فریب دهد، مسیر او را مسدود کند یا حتی از ابزارهای خاصی برای جلوگیری از وقوع آن حادثه استفاده کند. این تنوع در روش برخورد با موقعیتها، تجربه بازی را پویا، شخصیسازیشده و اخلاقمحور میسازد.
پیشزمینههای داستانی شخصیتها، بهگونهای نگاشته شده که بازیکن بهتدریج و با استفاده از اطلاعات محیطی و گفتگوهای عمیقتر، به ریشههای رفتاری و شخصیتی آنها پی میبرد. مثلاً ممکن است شخصیتی که در ابتدا فردی مغرور و خودخواه بهنظر میرسد، در پسزمینهای تراژیک پنهان شده باشد که او را به چنین رفتاری سوق داده است. این نوع پرداخت پیچیده به شخصیتپردازی، امکان درک چندلایه از افراد و رفتارهای آنها را فراهم کرده و از قضاوت سطحی جلوگیری میکند. در بازی The Forgotten City، هر شخصیت بهتنهایی میتواند داستانی کامل باشد.
از منظر بصری، محیط شهری بهشکل هنرمندانهای طراحی شده تا با هر بار بازگشت، تجربهای جدید رقم بخورد. بازیکن با یادگیری موقعیتها، مسیرها، و الگوهای رفتوآمد ساکنان، درک بهتری از نقشه بهدست میآورد و میتواند برنامهریزی دقیقتری برای اقدام بعدی داشته باشد. گرافیک بازی با وجود محدودیت فضا، از رنگبندیهای هوشمندانه برای تمایز فضاهای مختلف، استفاده از نورپردازی واقعگرایانه و توجه به جزئیات معماری بهره برده که همگی در خدمت تقویت اتمسفر تاریخی و فلسفی بازی قرار دارند.
علاوه بر جنبههای داستانی و زیباییشناسی، یکی دیگر از نقاط قوت بازی The Forgotten City، هدایت نامرئی بازیکن در مسیرهای اصلی داستان است. بدون استفاده از نقشه یا نشانههای تحمیلی، بازی بهکمک نشانههای دیداری، دیالوگها و رفتار شخصیتها، بازیکن را به سوی مسیرهای منطقی هدایت میکند، در حالی که همچنان احساس آزادی کامل را حفظ میکند. این تعادل میان هدایت و آزادی عمل، دستاوردی است که بهندرت در بازیهای مشابه بهدست میآید و در این عنوان، بهخوبی تحقق یافته است.
با پیشرفت در داستان، لایههای اسطورهای، دینی و تاریخی بازی نیز بیشتر خود را نشان میدهند. بازیکن درمییابد که روایت بازی، نه فقط درباره یک شهر رومی فراموششده، بلکه درباره چرخه تکرار تاریخ، مسئولیت فرد در برابر جامعه، و سؤال از حدود اخلاق در شرایط اضطراری است. ادامه تحلیل، به بررسی پایانهای متنوع، مکانیسمهای پنهان روایت، و تأثیر رویکردهای مختلف بازیکن بر فلسفه کلی بازی The Forgotten City خواهد پرداخت.
در مراحل پایانی بازی The Forgotten City، بازیکن با مجموعهای از چالشهای روایی و فلسفی روبهرو میشود که نقطه عطف تجربه او در طول بازی محسوب میشوند. تا این لحظه، بازیکن با ساکنان مختلف شهر گفتگو کرده، روابط پیچیده میان آنها را کشف کرده، تأثیر قانون طلایی را درک نموده و بارها در چرخه زمانی تکرار شونده گرفتار شده است. اما در نهایت، آنچه اهمیت دارد، نه فقط یافتن راهی برای فرار از این چرخه یا نجات شهروندان، بلکه درک عمیقتری از ماهیت قدرت، اختیار و حقیقت است. بازی The Forgotten City در این بخش از تجربه، بازیکن را از قالب یک شخصیت صرف به کنشگری تبدیل میکند که مسئولیت اخلاقی در برابر دانستههای خود دارد.
یکی از نقاط درخشان بازی در این مرحله، نحوه روایت پایانهای متعدد و ساختار غیرخطی آنهاست. بازی چهار پایان اصلی دارد که هرکدام حاصل تصمیماتی است که بازیکن در طول حلقههای زمانی گرفته است. هر پایان نه صرفاً نتیجه انتخابهای فنی یا حل معماها، بلکه بازتابی از درک بازیکن از فلسفه بازی، دیدگاه اخلاقیاش نسبت به ساکنان شهر و روش مواجههاش با قدرت است. برخی پایانها ممکن است نجات کامل شهروندان را بههمراه داشته باشند، در حالی که برخی دیگر بازتابی از قربانی کردن فرد برای نجات جمع یا فریب برای رسیدن به آزادی است. در بازی The Forgotten City، پایان تنها یک نقطه نیست، بلکه آیینهای از مسیر طیشده است.
در یکی از پایانهای عمیقتر، بازیکن با خالق اصلی قانون طلایی مواجه میشود. این شخصیت که در قالب موجودی فراتر از انسان ظاهر میشود، نشان میدهد که این قانون، نه صرفاً ابزاری برای نظم، بلکه آزمایشی فلسفی درباره مفهوم عدالت جهانی است. مکالمهای که در این نقطه میان بازیکن و این موجود شکل میگیرد، از نظر مفهومی بسیار پیچیده و تفسیربردار است و بهطرز هوشمندانهای مفاهیم مربوط به آزادی اراده، عدالت انتزاعی و مسئولیت فردی را درهم میآمیزد. بازی The Forgotten City در این لحظه تبدیل به یک گفتگوی فلسفی زنده میشود، که در آن، پاسخها همانقدر اهمیت دارند که سؤالها.
نحوه بهکارگیری ادبیات کلاسیک، اساطیر و تاریخ واقعی نیز یکی دیگر از جنبههای تحسینبرانگیز بازی در پایانبندیهاست. اشارات به اسطورههای یونانی و رومی، داستانهای مذهبی، و حتی مکاتب فکری فلسفه یونان باستان، همه در خدمت تقویت ساختار روایی و گفتمان اخلاقی بازی هستند. در واقع، بازی The Forgotten City نهتنها از تاریخ الهام گرفته، بلکه آن را بازسازی کرده و در چارچوبی مدرن و قابلفهم برای مخاطب امروزی بازآفرینی کرده است. این ادغام میان گذشته و حال، باعث شده تا تجربه بازی نهتنها سرگرمکننده، بلکه آموزنده، تفکربرانگیز و ماندگار باشد.
از منظر طراحی فنی، بازی تا انتها کیفیت بالای خود را حفظ میکند. هیچ افت کیفی در طراحی محیطها، انیمیشنها یا اجرای گفتوگوها دیده نمیشود. بهویژه در سکانسهای پایانی، افکتهای بصری و صداگذاری به تقویت بار دراماتیک داستان کمک میکنند. موسیقیهای خاصی که برای لحظات اوج در نظر گرفته شدهاند، فضای رازآلود و گاه باشکوه بازی را به سطحی سینمایی میرسانند. استفاده از نورپردازی در صحنههایی که به پایانها ختم میشوند، نهتنها از نظر زیباییشناسی چشمگیر است، بلکه بازتابی نمادین از روشنی یا تاریکی درون انتخابهای اخلاقی بازیکن است.
در نهایت، بازی The Forgotten City موفق شده تجربهای چندلایه، اخلاقمحور و معمایی را در بستری روایی، تاریخی و انسانی ارائه دهد که مشابه آن در دنیای بازیهای مستقل بسیار کمیاب است. این بازی بهجای تکیه بر کلیشههای مرسوم، با طراحی محتوا، شخصیتپردازی دقیق، ساختار زمانی نوآورانه و عمق فلسفی توانسته مخاطب را هم سرگرم کند و هم به اندیشه وادارد. هر تصمیم در این بازی، نه فقط بر نتیجه نهایی، بلکه بر شکلگیری نگاه بازیکن به مفاهیم انسانی تأثیر میگذارد.
در جمعبندی، بازی The Forgotten City را باید نمونهای برجسته از تلفیق هنر روایت، طراحی گیمپلی خلاقانه و بررسی عمیق اخلاق و فلسفه دانست. اثری که توانسته بهخوبی از محدودیتهای خود بهعنوان یک بازی مستقل عبور کند و به تجربهای عمیق، انسانی و فرهنگی تبدیل شود. بازیکن نهتنها از حل معماها و عبور از چالشها لذت میبرد، بلکه در مسیر بازی، به مواجههای با وجدان، گذشته، سرنوشت و حقیقت میرسد. این دستاورد، چیزی فراتر از موفقیت فنی یا تجاری است؛ تجربهای است که میتواند در ذهن مخاطب باقی بماند و حتی نگاه او را به بازی و داستانگویی دگرگون سازد.