بررسی فیلم کنت (El Conde) | دیکتاتور خون خواه
فیلم کنت، که ترکیبی از کمدی گروتسک و وحشت گوتیک است، داستان جالبی از تاریخ جایگزین کشور شیلی را به تصویر میکشد. فیلم کنت با تصاویر و لحظاتی جذاب و دیدنی، تماشاگران را به خود جلب میکند. اما اگر پابلو لارائین، کارگردان معروف، قالب فیلم را برای فیلم کنت انتخاب میکرد، احتمالا نتیجهی آن بهتر بود. او با داشتن تجربه و استعداد در ساخت فیلمهای کوتاه، میتوانست به بهترین شکل ممکن، داستان این فیلم را به تصویر بکشد و آن را به یک اثر هنری بینظیر تبدیل کند. اما با این حال، فیلم کنت همچنان یک فیلم جذاب و سرگرمکننده است که مخاطبان خود را سرگرم میکند.با سرگرم پلاس همراه باشید.
فیلم کنت در تاریخ ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۳ در نتفلیکس منتشر شد. پنجاهمین سالگرد کودتای نظامی ژنرال آگوستو پینوشه علیه حکومت سالوادور آلنده در شیلی، چهار روز پیش یازدهم سپتامبر امسال جشن گرفت. این رویداد، که به همراه تغییرات دیگری، کشور را به سمت عقب هدایت کرد، برای سالها توسعهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را مختل کرد. این کودتا پایان دههها حکومت دموکراتیک در شیلی را نشان داد و برای هفده سال، کشور را در وحشت و خفقان دیکتاتوری سرکوبگر پینوشه فرو برد.
در طول یک دوره زمانی، بیش از ۲۲۰۰ نفر از مخالفان حکومت مرکزی کشته شده و بیش از ۲۷۰۰۰ نفر شکنجه شدند. در نهایت، از طریق رفراندوم در سال ۱۹۸۹، مردم شیلی فرصت یافتند که بخواهند مخالفت خود را با توحش حکومت پینوشه بیان کنند، بدون اینکه جان خود را از دست بدهند. این کافی بود تا پروندهی دیکتاتوری سیاه ژنرال منفور برای همیشه بسته شود. در تاریخ سوم دسامبر سال ۲۰۰۶، پینوشه به دلیل ابتلا به سکته قلبی درگذشت.
تاثیر وزن استعاری در ایدههای فیلمنامهی فیلم کنت
پابلو لارائین، که پیشتر با فیلم “نه”، داستان پیروزی مردم شیلی بر پینوشه را نقل کرده بود، در آثار دیگرش نیز به تأثیر مخرب حکومت غیرانسانی او بر تاریخ کشورش پرداخته بود. اما در دهمین فیلم بلند داستانی او، او یک فرض جالب را بررسی میکند: “چه اتفاقی میافتاد اگر پینوشه زنده میماند و به عنوان یک خونآشام در شیلی زندگی میکرد؟” در این داستان، پینوشه مرگ خود را جعل کرده و از مواجهه با عواقب جنایاتش فرار میکند.
این ایده نشان دهنده میل او به قتل و کشتار است و نشان میدهد که مرگ طبیعی برای افرادی مانند او، بهترین راه حل است. فیلم کنت نیز به خطرات پینوشه در سیاست شیلی اشاره دارد و وزن استعاری زیادی دارد.
در ادامه، داستان فیلم لو میرود
با این حال، لورن دست به توقف در این فرضیه فانتزی نمیزند و ایدهاش را به مرزهای استعارهای بزرگتری گسترش میدهد. به سرعت، با توضیحات داستانگوی انگلیسیزبان در فیلم، متوجه میشویم که قهرمان این داستان، آگوستو پینوکیو، متولد ۱۹۱۵ نیست بلکه نسخه ۲۵۰ سالهاش به نام کلود پینوکیو است! کلود در این کشور اروپایی دو دهه قبل از انقلاب فرانسه به دنیا میآید و دوران کودکی و نوجوانیاش را در یتیمخانهای سپری میکند. والدینش – حداقل در ابتدای فیلم – نامعلوم هستند و از سنین جوانی، آرزوی درونی دارد که از خون انسانها تغذیه کند! پینوکیو همچنین به ارتش در فرانسه میپیوندد؛ با این حال، به محض اینکه شعلههای انقلاب اشتعال میگیرد، خود به یک انقلابی تبدیل میشود!
با این حال، تماشای گردن زدن مری آنتوانت -که پینوشه به او علاقهمند است- مرد جوان را متقاعد میکند که در ادامهی زندگی، از قدرتهایش برای مقابله با تمام انقلابها استفاده کند! به همین منظور، او برای اولین بار، مرگ خودش را جعل میکند، از تاریخ ناپدید میشود، فرانسه را ترک میکند، راهی سفری به دور دنیا میشود و علیه انقلابهایی در هائیتی، روسیه و الجزایر میجنگد! اما حرص و طمع او برای فرا رفتن از سربازی و دستیابی به مقام فرماندهی، او را به شیلی میرساند؛ کشوری بدون پادشاه. در آنجا، او بر خودش نام آگوستو پینوشه را میگذارد.
از رویدادهای تاریخی چون ردیابی ریشهی نفرین پینوشه و تحولات سیاسی در غرب اروپا بیش از دو قرن قبل، و همچنین از رویدادهای دیوانهوار مانند افشای رابطهی خونی مارگارت تاچر و پینوشه (!) استفاده شده است. نویسندگان این متن، به کمک این رویکرد استعاری/نمادین، توانستهاند موضوعات مهم خود را بازنمایی کنند و حرفهای خود را بزنند. این نگاه، با استفاده از مونتاژهای توضیحدهندهی پسزمینهی داستانی، به خلق یک کمدی سیاه سیاسی جالب منجر میشود.
بازیگران، به ویژه هایمه وادل، آلفردو کاسترو و پائولا لاشینگر، در اجرای خوب خود، طراحی صحنه بیانگر رودریگو بازائس و سبک فیلمبرداری سیاه و سفیدِ گیرایِ ادوارد لاکمن، و موسیقی متن از گابریل فوره، آنتونیو ویوالدی، جوزپه وردی و دمیتری شوستاکوویچ، فیلم کنت را به یک اثر ارزشمند تبدیل کردهاند. در فیلم کنت، ترکیب ایدههای هجوآمیز و لحن کمیک با تاریکی تصاویر و خشونت وقایع، همراه با موسیقیهای انتخاب شده، یک حال و هوایی گوتیک را به وجود میآورد. اما بخش میانی فیلم، هم ریتم را بهم میزند و هم محدودیتهای رویکرد کلی لارائین و کالدرون را نشان میدهد.
تحلیل بخش میانی فیلم کنت و انحراف از ریتم و محدودیتهای رویکرد لارائین و کالدرون
فیلم کنت، از خردهپیرنگهای درهمتنیدهای تشکیل شده است و معنای کلاسیکی ندارد. حادثهی محرک فیلمنامه، قتلهای پراکنده داخل شهر است که به نظر میرسد پینوشه مسئول آنها است. اما در ادامه متوجه میشویم که فیودور، پیشخدمت خشونتطلب خود، این اعمال را انجام میدهد. فرزندان او نیز ابتدا پینوشه را مقصر میدانند و برای سردرآوردن انگیزه پدرشان و کسب ثروت بیشتر، به دراکولای شیلیایی میپناهند.
یکی از دختران پینوشه، هاسینتا (با بازی آنتونیا زگرس)، یک راهبه جوان به نام کارمن (پائولا لاشینگر) را بهعنوان حسابدار از کلیسا به ملک خانوادگیشان میآورد تا از اسناد مخفی پدرشان پرده بردارد. اما کارمن از سوی کلیسا مامور شده است که با اجرای عملیات جنگیری روی پینوشه، شیطان را از وجودش بیرون کند و همچنین اسناد فعالیتهای غیرقانونی او را به کلیسا بازگرداند. در همین حال، همسر پینوشه، لوسیا (با بازی گلوریا مانچمایر)، به شدت به خونآشام شدن و جاودانگی تمایل دارد و به همین دلیل، سالها پیش رابطهای پنهانی با فیودور خونآشام آغاز کرده و اکنون نیز قصد دارد از مرگ شوهرش جلوگیری کند.
با ورود کارمن به ملک پینوشه، پیرمرد عاشق دختر میشود و ناگهان انگیزه برای زندگی پیدا میکند! تلاش راهبه متدین برای مقاومت در برابر شیطان بیفایده است و به جای آن خود به یک خونآشام تبدیل میشود! در ادامه، راوی/مادر پینوشه، مارگارت تاچر، وارد داستان میشود و سعی میکند رابطه جدید پسرش با راهبه جوان را خراب کند! در پایان، پینوشه با کشتن کارمن و بکشیدن عصاره قلب او (!)، سالها جوانتر میشود و با هویت یک پسربچه، در یک مدرسه در شیلی تحصیلات خود را آغاز میکند!
بیشتر بخوانید: بررسی فیلم آخرین توقف در یوما کانتی (The Last Stop in Yuma County)
به طریقهای قابل پیشبینی، رویکرد استعاری فیلمنامه فیلم کنت، در تمام ایدههای پیشبرندهی خردهپیرنگهای مختلف فیلم، ادامه دارد. خود قتلهای شبانه و روش خاص خونآشامی که پینوشه و فیودور انجام میدهند، معنا دارند. آنها تنها خون افراد را نمیچشند؛ بلکه “قلبها را از سینه خارج میکنند” و از همان قلبهایی که دزدیدهاند، به صورت هالهای نیرو میگیرند! این ایده، نگاه فیلمساز به تاثیر دیکتاتوری پینوشه بر کشورش را به طور واضح نشان میدهد.
به طریق مشابه، در یک قسمت دیگر از فیلم، راوی در توصیف کارمن میگوید: “خدا قلباش را دزدید.” پس به نظر فیلمساز، مذهب و کلیسا نیز نقشی مشابه دیکتاتوری خشونتبار سیستم نظامی دارند. از طرف دیگر، کلیسا سالها پس از فاش شدن جرایم و جنایات پینوشه، هنوز هم ارتباط پنهانی با خانوادهی دیکتاتور دارد.
در راستای همین ایده، زمانی که کارمن در مبارزه با هیولا، به خود هیولا تبدیل میشود، لازم است او را به عنوان نمایندهی کلیسا در نظر بگیریم و موقعیت را به عنوان یک استعارهی بزرگتر ببینیم. لارائین باور دارد که نهاد مذهبی در کشورش، سعی در پاکسازی میراث تاریک پینوشه («خارج کردن شیطان از بدن او») دارد و در این راه، خود، آلوده میشود. عشق پیرمرد به دختر جوان هم میتواند تاثیر حیاتبخش نمایندهی کلیسا بر دیکتاتور در حال مرگ باشد؛ این میتواند نشان دهد که اگر پینوشه هنوز زنده بود، با حمایت و حضور دائمی از طرف پیروان مذهبیاش، مشتاقانه به ادامهی کار خود ادامه میداد!
به طور مشابه، لارائین تصویر حمایت خارجی از دیکتاتوری پینوشه را بسیار قوی میبیند و در پایان فیلم، مارگارت تاچر را به عنوان مادر پینوشه و دلیل خونآشامی او تصویر میکند. این انتخاب لارائین برای تصویر بانوی آهنین به جای شخصیتهایی مانند ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر، ممکن است به دلیل تأثیرات سرمایهگذار آمریکایی فیلم باشد. پایان فیلم و تداوم کابوس پینوشه نشان میدهد که خطر راستگرایی افراطی و فاشیسم در آیندهی شیلی همچنان وجود دارد، و فیلمساز با نمای باز پایانی از شهر، به این موضوع تاکید میکند. این ایدهها به قدری معنادار هستند که حتی هیات داوران فستیوال ونیز را به اندازهای متعجب کردهاند که به فیلمنامه فیلم کنت جایزه بهترین فیلمنامه را اعطا کردهاند.
لارائین تصمیم به حذف شخصیتهای همدلیبرانگیز از فیلمهای خود گرفته است
اما متن «ایدهمحور» لارائین و کالدرون با مشکلاتی در بیان، شخصیتپردازی و ریتم مواجه است. از جنبهی اول، فیلمنامهی فیلم کنت شامل ایدههای سیاسی معنادار و طعنهآمیز است که انتظار میرود تاثیر غافلگیرکنندهای داشته باشند. اما فواصل بین این ایدهها با فصولی پر شدهاند که حتی جذابیت استعاری یا نمادین ندارند و بیشتر به آیتمهای کمیک نهچندان بامزهی یک برنامهی تلویزیونی سیاسی شباهت دارند. بخشهای مربوط به مصاحبههای کارمن با اعضای خانوادهی پینوشه نیز بیشتر به تفریح شخصی فیلمساز میمانند. لارائین در این صحنهها شخصیتهای منفور را یکجا مینشاند و به شدت تحقیرشان میکند.
از نظر انتقال اطلاعات داستانی، هدف این صحنهها ارائهی جزئیات فساد مالی پینوشه است (پاسخ فیلمساز به کسانی که از توسعهی اقتصادی شیلی تحت حکومت دیکتاتور دفاع میکنند). اما این اطلاعات و نحوهی انتقال موضعگیری سیاسی فیلمساز، فاقد ظرافت است. به ویژه در صحنهی گفتوگوی رو در روی کارمن و پینوشه، جایی که دیکتاتور پیر به بیگناهیاش اشاره میکند و راهبهی جوان به طعنهآمیز بودن موافقت میکند، لحن هجوآمیز در نتیجهی صراحت بیش از حد، صحنه را خراب میکند.
موضوع شخصیتپردازی و ریتم، به طور کامل با این رویکرد مرتبط است. لارائین به دلایلی که مشخص نیست، تصمیم گرفته است که هیچ شخصیت دلبستهای را در فیلم خود نشان ندهد. او میخواهد که مخاطبان از دیکتاتوری که نفرتانگیز است و روابطش با دور اطرافیانش تنفرآور است، منزجر شوند. به همین ترتیب، حتی کارمن، که نقش کارآگاهی را در افشای فساد دارد، اما نمایندهی سازمان فاسد دیگری است، نیز ارزش همدلی مخاطب را ندارد.
به همین دلیل، نهتنها در صحنهی فیلم که نقطهی اوج و گیرافتادن راهبهی خونآشام در چنگال پینوشهها را مشاهده میکنیم، بلکه دلمان برای موفقیت او هم تپیده نمیشود. تحقیقات او برای رمزگشایی از پینوشهها نیز با فاصلهای برایمان پیش میرود. در این جمع نفرتانگیز از شخصیتها، انرژی دراماتیک محسوسی حضور ندارد؛ زیرا توفیق یا عدم توفیق هیچ شخصیتی در دستیابی به اهدافاش برایمان اهمیت ندارد و روابط میانفردی کاراکترها (مثل ارتباط پنهانی فیودور و لوسیا، یا عشق پینوشه به کارمن)، هیچ حسی در ما ایجاد نمیکند.
صحنههایی که نه در پیشبرد خردهپیرنگها تا رسیدن به ایدهی جالب بعدی نقشی حیاتی دارند، نه تعاملات شخصیتها را برایمان مهم میکنند و نه شوخی بامزهای داخلشان وجود دارد. حتی منطق بصری چشمگیری در صورتبندیشان محسوس نیست. این صحنهها، حشویاتی هستند که برای پر کردن فواصل میان ایدههای اصلی، سر هم شدهاند؛ اما تماشا کردنشان چیزی به تجربهمان از فیلم اضافه نمیکند. به نظر میرسد که اگر فیلم کنت به صورت یک فیلم کوتاه، مینیمال و با ایدههای هجوآمیز سیاسی ساخته شده بود، این بهتر از این اجرا بود.
فیلم «El Conde» درباره چیست؟
«El Conde» یک فیلم درام است که داستان آن حول محور زندگی یک شخصیت مرموز و پیچیده میچرخد. فیلم کنت به بررسی موضوعات اجتماعی و روانشناختی عمیق میپردازد و بر روی تعاملات انسانی و تبعات آنها تمرکز دارد.
چه ویژگیهایی باعث شدهاند که «El Conde» از سایر فیلمهای درام متمایز شود؟
این فیلم با روایت پیچیده، شخصیتپردازی عمیق و استفاده از تکنیکهای بصری خاص، تجربهای منحصر به فرد از ژانر درام را ارائه میدهد. کارگردانی ماهر و بازیهای قوی بازیگران از دیگر ویژگیهایی است که «El Conde» را از سایر فیلمهای مشابه متمایز میکند.
آیا «El Conde» برای همهی مخاطبان مناسب است؟
فیلم به دلیل موضوعات پیچیده و عمیق، و همچنین محتوای سنگین روانشناختی، ممکن است برای برخی مخاطبان مناسب نباشد. این فیلم بیشتر به کسانی که به دنبال درامهای با لایههای عمیق و تحلیلگر هستند، توصیه میشود.