بررسی فیلم هیچکس نجاتت نخواهد داد (No One Will Save You)
فیلم هیچکس نجاتت نخواهد داد با اینکه بیدیالوگ است، توانسته است احساس تنهایی و بیقراری را به خوبی به تماشاگران منتقل کند. داستان No One Will Save You در یک زمان آینده و خیالی روایت میشود که یک مرد باید تنها در یک سیارهی بیزندگی بماند. این شخصیت در تلاش است تا با استفاده از دستگاههای پیشرفته و تکنولوژی، زنده بماند و به دنبال راهی برای فرار از این جایگاه بیرونی باشد.با سرگرم پلاس همراه باشید.
تنهایی این شخصیت و ارتباطش با مفهوم «حملهی بیگانگان» نشاندهندهی این است که گاهی اوقات بزرگترین تهدید واقعیت، خود تنهایی و احساس انزوا و بیقراری ماست. No One Will Save You به زیبایی نشان میدهد که چگونه تنهایی میتواند بر روی روان و روابط انسانی تأثیرگذار باشد و چگونه هر یک از ما باید با این احساسات مختلف روبرو شویم.
از طرفی، بیدیالوگ بودن No One Will Save You به تماشاگران فرصت میدهد تا از تصاویر و انیمیشنهای زیبا و جذاب آن لذت ببرند و عمیقتر به درون داستان و احساسات شخصیت اصلی فیلم نگاه کنند. این فیلم با تمامی عناصرش، یک تجربهی سینمایی فوقالعاده و ماندگار ارائه میدهد که به تأمل و تفکر در مورد موضوعاتی چون تنهایی، انزوا و ارتباطات انسانی دعوت میکند.
افشای داستان یا همان اسپویل کردن فیلمی مثل فیلم هیچکس نجاتت نخواهد داد تقریبا بیارزش است! روایت No One Will Save You در انتها یک غافلگیری جذاب دارد، اما اگر به جزئیات و خط داستانی آن توجه کنیم، هیچ تفاوت محسوسی با سایر فیلمهای مشابه نخواهیم دید. داستان No One Will Save You به سادگی این است که بیگانگان حملهای به زمین و خانهی اصلی قهرمان انجام دادهاند و قهرمان باید از خود و محل اقامت خود در برابر این حمله دفاع کند. در بیشتر جزئیات داستان، هیچ تلاشی برای ابتکار و نوآوری در ایدهها و شخصیتها دیده نمیشود، بلکه تنها با مواجهه با اتفاقات رایج در ژانر علمی-تخیلی و استفاده از نمادها و تصاویر شناخته شده، روبرو هستیم.
با ادامه دادن مسیر خود از خانه بیرون، فردی که در حال تلاش برای پنهان کردن هویت مهاجم خود است، به سرعت به شهر میرود. این تصاویر و ارجاعات به آثار علمی-تخیلی مرتبط با تهاجم بیگانگان، از جمله نسخههای تسخیرشده انسانهای شهر که به یاد حمله جسددزدها در فیلم “Invasion of the Body Snatchers” میآورند، تا تصویر ابرهای سیاه از هجوم فضاییها در فیلم “War of the Worlds” اسپیلبرگ، به صورت واضح دیده میشود. این ایدهها و تصاویر آشنایی که در این فیلمها به کار رفته است، نشان از استفاده هوشمندانه و عمدی سازنده از الگوهای آشنا در ژانر ترسناک دارد.
اما اگر این متن را برای خواندن انتخاب کردهاید، احتمالا میدانید که دلیل محبوبیت محتوای تازهی سرویس استریم هولو، نه فقط از طریق شناخت مولفههای داستانیاش است، بلکه از آنجایی که اکثرا بدون دیالوگ است! برای روایت فیلم تازهاش، برایان دافیلد از یک نوع جاهطلبی استفاده کرده که با وجود جسورت و تحسینبرانگیز بودنش، ممکن است خطرناک و مخرب باشد. اینکه یک فیلم بیدیالوگ توانسته باشد به عنوان یک «ترفند» سینمایی، تجربهی تماشای اثر، پدیدهای نو و تازه در هنر هفتم نباشد. در دههی گذشته، در سینمای آمریکا، فیلمهایی مانند “همهچیز از دست رفته است” یا “مکانی آرام”، داستان تلاش قهرمانانشان برای بقا در شرایط دشوار و نفسگیر را بدون تکیه بر دیالوگ، به تصویر کشیدهاند.
استفاده دافید از الگوهای نخنمای ژانر به صورت عمدی است
با وجود اندکی حجم و کمبود دیالوگ، فیلمسازان مختلف در طول سالها و با پیشرفت فناوری، به دلایلی پالت بیانی فیلمهای خود را عمدتاً محدود کردهاند؛ تا تجربهای معنادار بوجود آورند. از محدودیتهای لوکیشن و فضا (مانند “دوازده مرد خشمگین” سیدنی لومت، یا “شمارهی ۱۰ جادهی کلاورفیلد” دن ترکتنبرگ)، تا استفاده از فیلمبرداری سیاه و سفید در دوران سینمای رنگی (مانند “گاو خشمگین” جاودان مارتین اسکورسیزی، یا “جنگ سرد” پاول پاولیکوفسکی). از نادیده گرفتن امکانات کات/برش ارزشمند در تدوین و تکیه بر تکنیک پلان-سکانس و برداشتهای بلند (مانند “کشتی روسی” الکساندر سوکوروف، یا “ویکتوریا” سباستین شیپر)، تا تمرکز بر روی تصاویر به جای دیالوگ و گفتوگو (مانند “شام من با آندره” لوئی مال، یا سهگانهی “پیش از…” ریچارد لینکلیتر).
بیشتر نمونههای ذکر شده در پاراگراف قبل، به عنوان دستاوردهای بزرگ سینمایی شناخته میشوند؛ اما ارزش آنها تنها به ترفندهای استفاده شده در ساخت آنها بستگی ندارد. هیچ تمهید واحدی نمیتواند به تنهایی یک فیلم را بهتر یا بدتر کند.
به عنوان مثال، فیلم “۱۹۱۷” سام مندس، با غرق کردن تجربه خود در ادامهی ناپایانی داستان، به جای جلب توجه حس مخاطب به واقعیت واقعهها، تمرکز او را بر روی تکنیکهای استفاده شده در ساخت فیلم متمرکز کرد، به همین دلیل بیدیالوگ بودن فیلم هیچکس نجاتت نخواهد داد نیز ممکن بیشتر به مشکلات مشابهی منجر شود. هنگامی که فیلمساز به طور خاص، از منطق درونی داستان به عنوان یک ابزار انتخابی استفاده نموده و تلاش میکند تا از خارج به فیلم دستور دهد و خودش را نشان دهد، بدون شک منجر به ایجاد لحظات غیرطبیعی خواهد شد.
هیچکس از تله خطرناک فرار میکند، با برقراری ارتباط میان بیدیالوگ بودن وضعیت داستانی، روانشناسی شخصیت اصلی و منطق وقایع. علت طبیعی برای وجود تقریبا بیدیالوگ در No One Will Save You، تنهایی شخصیت اصلی است. برین، یک دختر جوان است که در یک خانه نسبتا بزرگ، به تنهایی زندگی میکند. او نه تنها در داخل خانه، همنشینی ندارد، بلکه پناهگاه خودش نیز بدون هیچ همسایهای در محیطی خارج از شهر قرار دارد که توسط درختان و فضای سبز احاطه شده است.
معناپردازی این است که دختر، با استفاده از ماکتهای کوچک داخل خانه، شهری را که به شخصیت خودش نزدیک است، ساخته است. آهنگ محبوبش نیز ترانهای است که به شهری گرم و صمیمی، با همسایگان پذیرا و مهربان اشاره دارد. با این حال، واقعیت زندگی برین کاملاً در انزوا به سر میبرد و در روال روزمرهاش، به ارتباط کلامی با دیگران نیازی نمیبیند. متن داستان نیز، حتی قبل از ورود به واقعیتهای سنگین زندگی، برای بیدیالوگ بودن برین، بهانهای ارگانیک پیدا میکند.
در حالی که اکشن و درگیریها به اوج خود میرسند، در فیلم هیچکس نجاتت نخواهد داد، دیالوگها کمتر به کار برده شده است. اما دکوپاژ متنوع دافیلد و نمایش صحنهها از زوایای مختلف، به خوبی انرژی فیلم No One Will Save You را ایجاد میکند. صداگذاری خاص بیگانگان، موسیقی الکترونیک و ارکسترال جوزف تراپانزه، و بازی بیکلام و قوی کیتلین دیور، باعث جذب توجه بیننده میشوند و نیازی به دیالوگ در اکثر صحنهها نیست.
با این وجود، نمیتوان نادیده گرفت که در برخی لحظات، تصمیم به عدم بیان و بحث، از منطق طبیعی صحنهها خارج میشود و فشار خالق بر جهان مخلوقاتش قابل احساس است. به عنوان مثال، حواس برین، در واکنش به واقعههای شوکآور و پر سر و صدا اطرافش، به جز صداهای بیمعنی، هیچ کلمهای مفهومی را از زبان بیرون نمیآورد!
این حواس جمعی، با حضور فیلمساز، از شخصیت اصلی خود فراتر میرود و به کل جامعه شهر تسلط مییابد! در صحنهی حضور برین در شهر برای گزارش وقایع دیوانهوار دیشب به پلیس، نه پدر و مادر شاکیِ ماد، نه هیچیک از اعضای کادر پلیس، به مراجع خود حرفی نمیزنند! بدتر از این، در برخورد اولیه برین و تماشاگر با انسانهای تسخیرشده در اتوبوس، هیچیک از مسافران و راننده، به درگیری عجیب و رفتار غیرقابل توضیح مرد تسخیرشده پاسخی نمیدهند!
علاوه بر این، ساختار پرده دوم فیلم No One Will Save You بلند داستانی برایان دافیلد نیز بینقص است. حجم ایدههای مشابه فیلمنامه در این بخش بیش از حد است. در یک صحنه، زمانی که برین با ماد، دختر بالاخره فرصت ملاقات با دوست صمیمیاش را پیدا میکند و از او بابت اشتباه بزرگش عذرخواهی میکند، درگیری درونی شخصیت اصلی را مورد توجه قرار میدهد و کاتارسیس روحی دیرهنگام او را فراهم میآورد و حادثه حمله بیگانگان را به ترومای او پیوند میدهد.
تأثیر دکوپاژ در فیلم هیچکس نجاتت نخواهد داد
در این رویا، برین برای اولین بار در آغاز فیلم No One Will Save You، دو جمله را از زبان خود بیان میکند؛ هر دو جمله عذرخواهی از دوست خود، ماد، هستند. این ایده، به عنوان یک توجیه دراماتیک برای بیدیالوگ بودن فیلم No One Will Save You، بسیار مفهوم است.
به نظر میرسد که “متاسفم” و “ماد” تنها دو کلمهاند که برین تمایل دارد برای آنها سکوت خود را شکسته و ابراز کند. به همین دلیل، میتوان تصور کرد که نسخهای از فیلمنامه فیلم هیچکس نجاتت نخواهد داد وجود دارد که اوج خود را بر روی این صحنه بنا کرده است. اما دافیلد، به شکلی که نمیتوان به آن توضیح داد، متن خود را با چند ایده به نظر میرسند جدید و با واقعیتهای مشابه، ادامه میدهد.
وقتی برین زائدهی ویروسمانند بیگانه از بدناش خارج میشود، واقعیت به او باز میگردد. در ادامه، یکی از سفینههای فضایی، آن زائده را در قالب کلون برین بازسازی میکند. کلون برین به دنبال برین میرود و تلاش میکند او را به قتل برساند، اما برین نهایتا موفق به از بین بردن نسخهی بیگانهی خودش میشود. این ایده به ایماژ جالبی میرسد: دختر تنها، خودش را در آغوش میگیرد و میگرید؛ زیرا در زندگی و در مبارزه با تاریکیهای وجودش، جز خودش هیچکس نجاتش نخواهد داد. اما این صحنه، به نظر میرسد که اضافی است و بدون افزودن غنایی به متن فیلم، ریتم روایت فیلم هیچکس نجاتت نخواهد داد را از بین میبرد.
بعد از این قسمت اضافی، به نقطهی اوج فیلمنامه میرسیم. بیگانگان سرانجام برین را میدزدند و وارد سفینهی تاریک خود میشوند، تا به اعماق تاریک ذهن او برود. انتظار میرود که از راز داستان رمزآلود بیگانهها برمیآییم و پاسخ سوالات خود را پیدا کنیم. اما توضیحات دافیلد در این صحنه، نه تنها به درک ما از فیلم No One Will Save You کمکی نمیکند، بلکه جذابیت اثر را تخریب میکند! برای یک فیلم که بدون دیالوگ معروف است، چنین صحنهای با یک سخنرانی طولانی و توضیحات فراوان، خیلی جذاب نیست!
افشای چگونگی و ماهیت قتل غیرعمد برین، جذابیتی ندارد. زیرا همهی این اتفاقات قبلاً رخ داده و احساسات و عواطف مرتبط با آنها نیز تجربه شده است. نیازی به بازگویی جزئیات و رویدادهای گذشته نیست، زیرا اینها تنها از یک تصادف ساده فراتر نمیروند. صحنهی مواجهه آخری برین با ترومای عمرش و رسیدن به صلح درونی او، از تاثیر احساسی لازم بیبهره است. از طرفی، با تکرار رویدادهای گذشته و تأکید زیاد بر صلح با گذشته، داستان به توضیحات اضافی و پیچیده تبدیل میشود. بخش پایانی فیلم No One Will Save You، انسجام و رضایت خواننده را از دست میدهد و توانایی جذب مخاطب را ندارد.
تناظر زندگی برین و بیگانگان در داستان دافیلد
اما آنچه فیلم No One Will Save You را در نهایت نجات میدهد، توجیه پایانی تجربهی گذشته است. در انتهای اوج داستان و با جمعبندی هوشمندانه فیلمنامه، فقدان دیالوگ و کلیشههای ژانری “هیچکس…” به تم محوری فیلم پیوند میخورد. دیوید برای اختتامیهی فیلمش به ارجاع به نسخهی دهه هفتادی “حملهی جسددزدها” رفته است. در پایان، الیزابت بازی شده توسط بروک آدامز، متوجه میشود که تنها انسان باقی مانده در شهر است و اطرافیانش، از جمله دوستش متیو (دونالد ساترلند)، کلونهای بیروح بیگانه هستند. او از این کشف تکاندهنده وحشتزده میشود و فیلم با نمایی فراموشنشدنی از چهرهی دونالد ساترلند و جیغ گوشخراش او به پایان میرسد.
یکی از جنبههای مهم «هیچکس…»، شوخی هوشمندی که در آن وجود دارد، بسیار ارزشمند است. به عنوان مثال، در طراحی رفتار بیگانهها، به جای تبدیل کردن آنها به موجودات وحشی و خشن، ما شاهد یک نوع ظرافت خردمندانه هستیم که نشاندهنده هوش و ذکاوت آنها است. این نکته باعث ایجاد لحظاتی ممتع میشود که در آن، بیگانههای خاکستریرنگ با چشمان بزرگ، به طور کامل تصاحب توجه ما میکنند! از طرفی دیگر، در دو نقطه مهم از داستان، این شوخی هوشمند، جنبهای بیرونیتر را نشان میدهد و فیلمساز با دیالوگهایی که از الگوهای آشنا در ژانر استفاده میکند، نسخهای شیطنتآمیز از ایدهاش را به تصویر میکشد.
صحنهی ربوده شدن برین توسط بیگانگان، یکی از تکراریترین موضوعات ژانر علمی-تخیلی است و در پایان، با شوخی خندهدار خودآگاهانه، این ایده را مسخره میکند: “چطور ممکنه بیگانگان، انسانی را که ربودند، پس بدهند؟” پاسخ -که در تضاد با جدیت صحنههای دراماتیک و خشونتآمیز مرور بر خاطرات تلخ برین است- این است: “مواجه شدن با شدت و عمق عذابی که آن انسان تحمل کرده است.” فضاییها به خاطرات تاریک برین نفوذ میکنند و به این نتیجه میرسند که او حق دارد به زندگی طبیعی خود ادامه دهد!
این شوخی، نهتنها باعث تازگی در برخورد فیلم No One Will Save You با یک موضوع سنگین مانند تروما میشود، بلکه به شکل غیرمنتظرهای دو تم «تنهایی» و «بیگانگی» را در فیلم No One Will Save You به نحوی جذاب تر و قابل قبولی تر ترسیم میکند. دافیدل به وضوح، تضاد زندگی برین در شهر خود با زندگی بیگانگان را معنادار و تاثیرگذار نشان میدهد.
برین به دلیل گناههای گذشتهاش، از جامعه رانده شده و این باعث شده که دختر جوانی را به یک بیگانه در دنیای خودش تبدیل کند. او تنها در میان انسانهاست و به همین دلیل، در پایان فیلم باید با جامعه بیگانگان مواجهه کند ولی نه با وحشت مانند الیزابت در فیلم “حملهی جسددزدها”، بلکه با آرامشی که از پذیرش به دست میآید، خندههای دلچسبی به لبانش میآورد و با شادی وارد رقص میشود! او تمام این مدت یک “بیگانه” بوده و اکنون، در میان بیگانگان، دیگر “تنها” نیست!
فیلم «No One Will Save You» درباره چیست؟
فیلم «No One Will Save You» یک اثر ترسناک و علمی-تخیلی است که داستان آن حول محور زنی تنها میچرخد که در یک منطقه دورافتاده زندگی میکند و با وقوع پدیدههای مرموز و ترسناک مواجه میشود. فیلم به بررسی ترسهای روانشناختی و تهدیدات غیرقابل توضیح میپردازد.
چه عناصری باعث شدهاند که «No One Will Save You» از سایر فیلمهای ترسناک متمایز شود؟
این فیلم با ترکیب المانهای علمی-تخیلی و ترسناک، و همچنین ایجاد جوی پر از تنش و اضطراب، تجربهای منحصر به فرد از ترسهای انسانی را ارائه میدهد. طراحی صوتی و بصری فیلم نیز به تقویت این حس ترس و دلهره کمک میکند.
آیا «No One Will Save You» برای همهی مخاطبان مناسب است؟
فیلم به دلیل محتوای ترسناک و تنشزا، ممکن است برای مخاطبان حساس یا کسانی که به راحتی تحت تاثیر فیلمهای ترسناک قرار میگیرند، مناسب نباشد. تماشای این فیلم بیشتر به کسانی که به ژانر ترسناک و علمی-تخیلی علاقه دارند توصیه میشود.